۱۴۰۴ خرداد ۲۸, چهارشنبه

نامه سرگشاده: مردم ایران بمب نمی‌خواهند، دموکراسی می‌خواهند



نامه سرگشاده: مردم ایران بمب نمی‌خواهند، دموکراسی می‌خواهند

از سوی دکتر حسین لاجوردی

رئیس انجمن پژوهشگران ایران


پاریس، 18 ژوئن ۲۰۲۵

جنگ میان ایران و اسرائیل، نه برای دموکراسی است، نه برای عدالت. این جنگ در خدمت منافع ژئوپلیتیکی قدرت‌هاست - از یک‌سو اسرائیل و ایالات متحده، و از سوی دیگر جمهوری اسلامی که برای بقای خود، جان مردم را به گروگان گرفته است. در این میان، مردم ایران تنها مانده‌اند: سرکوب‌شده، بی‌پناه، و بی‌صدا.

ما هشدار می‌دهیم که تغییر رژیم از طریق جنگ نه‌تنها راه‌حل نیست، بلکه فاجعه‌ای تازه خواهد آفرید. دموکراسی را نمی‌توان با بمباران به کشورها تحمیل کرد. آینده ایران باید به‌دست خود مردم ایران ساخته شود - از مسیر گذار مسالمت‌آمیز، نه تحمیل خارجی.

بیش از ۲۲۰ غیرنظامی در ایران کشته شده‌اند. تأسیسات هسته‌ای و پالایشگاه‌ها بمباران شده‌اند. سازمان بین‌المللی انرژی اتمی هشدار داده که خطر انتشار مواد رادیواکتیو کاملاً واقعی است. قیمت نفت بالا رفته، کمبود سوخت آغاز شده، و در این میان، هیچ‌کس از مردم ایران نمی‌گوید.

جمهوری اسلامی در طی چهار دهه، مردم ایران را از ابتدایی‌ترین حقوقشان محروم کرده است. امروز، با سیاست‌های بی‌پروای خارجی، کشور را به لبهٔ پرتگاه کشانده است. اما در این شرایط بحرانی، نه از سوی قدرت‌های خارجی و نه از سوی اپوزیسیون پراکنده، دفاعی جدی از حقوق ملت ایران صورت نمی‌گیرد.

نتایج نظرسنجی سراسری انجمن پژوهشگران ایران در سال ۲۰۲۴ و صدای جنبش «زن، زندگی، آزادی» به‌وضوح نشان می‌دهد: مردم ایران خواهان گذار به نظمی دموکراتیک، عادلانه، برابر و غیرایدئولوژیک هستند. این آرزو اکنون در سایهٔ جنگ در حال نابودی است.

هشدار می‌دهم: تداوم این جنگ، ایران را به سوی فروپاشی، پناهجویی گسترده، و مداخله قدرت‌های منطقه‌ای از جمله روسیه خواهد برد.

ما از جامعه جهانی می‌خواهیم که:

  • آتش‌بس فوری و بدون قید و شرط را مطالبه کند
  • ممنوعیت حمله به تأسیسات هسته‌ای به دلیل عواقب محیط زیستی را به‌صراحت تأیید کند
  • گذرگاه‌های امن انسانی را فراهم و تضمین کند
  • هرگونه تحمیل رهبری سیاسی از بیرون را رد کرده و از گذار داخلی حمایت کند
  • صدای جامعه مدنی ایران را در محافل بین‌المللی بازتاب دهد

مردم ایران آمادهٔ ساختن آینده دموکراتیک خود هستند.

آن‌چه نیاز دارند، حمایت است، نه سرکوب؛ امنیت است، نه بمباران؛ و فضایی واقعی برای ساختن آینده‌ای از آنِ خود.



Open Letter: Iran’s People Deserve Peace — Not Bombs, Not Dictators

From Dr Hossein Ladjevardi, President

 Association des Chercheurs Iraniens (ACI)

Paris, June 18, 2025

The war between Iran and Israel is not a war for democracy. It is not a war for justice. It is a war that serves the strategic interests of foreign powers—Israel and the United States on one side, and the Islamic Republic’s regime on the other, which clings to survival by endangering its own people. The Iranian public, already battered by decades of repression, now finds itself alone, exposed, and unprotected.

We urge the international community to reject any approach that seeks regime change through bombs. Democracy cannot be dropped from the sky. The future of Iran must be built by its own people—through peaceful transition, not external imposition.

Over 220 civilians have already been killed in Iran. More than 1,000 have been injured. Critical energy and nuclear infrastructure have been bombed, prompting warnings from the IAEA about the risk of radiological disaster. Prices have surged. Fuel shortages have begun. And still, no one speaks for the Iranian people.

For almost half a century, the Islamic Republic has held Iranians hostage to authoritarian rule. Now, through its reckless foreign policy, it has dragged the country into a catastrophic war. And still, no political force inside or outside Iran seems prepared to speak for the people’s rights—the right to live in peace, to vote, to speak, to rebuild.

Recent research by the Association des Chercheurs Iraniens—drawing on a major public opinion survey—shows that the Iranian people overwhelmingly desire democracy, equality, and a future free from sectarian rule. The “Woman, Life, Freedom” movement was not a foreign project—it was an organic, courageous demand for justice from within Iranian society.

That future is now at risk. The cost of rebuilding Iran—already devastated by decades of corruption and sanctions—is rising with each bomb dropped. If the war continues, Iran may spiral into collapse: fragmented opposition, failed institutions, and a refugee crisis that will touch not just Iran but Europe and the wider region. Already, geopolitical players like Russia are preparing to fill the post-conflict vacuum.

We call on the EU, the UN, and all governments committed to peace to:

  • Demand an immediate and unconditional ceasefire
  • Uphold the principle of non-attack on nuclear infrastructure
  • Protect humanitarian space and allow for civilian evacuations and aid
  • Reject externally imposed regime change and support peaceful, people-led transition
  • Elevate Iranian civil society voices, not warlords or exiled elites

The people of Iran are ready to build their democratic future. What they need is protection—not occupation. Respect—not bombs. And the chance to shape their own future.

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

ایران در میان دو انتخاب، ویرانی یا بازسازی: پیامدهای سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه

خاورمیانه، ایران و دو راهی سرنوشت: نگاهی به پیامدهای سفر ترامپ

نخستین سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه، اگرچه در نگاه نخست یک سفر اقتصادی تلقی شد، اما واقعیت‌های پنهان در دل آن، به‌ مراتب فراتر از قراردادهای چند میلیارد دلاری است. این سفر، نقطه عطفی در تغییر موازنه قدرت در منطقه و آینده مسیری تازه در تحولات ژئوپلیتیک بود که پیامدهایش می‌تواند سرنوشت فرزندان این سرزمین را دگرگون کند.

از معامله‌های میلیاردی تا ترسیم خاورمیانه‌ای نوین

اکثریت قریب‌به‌اتفاق تحلیلگران جهانی و منطقه‌ای، هدف اصلی سفر ترامپ را اقتصادی دانستند: امضای قراردادهای عظیم با کشورهای عرب منطقه، که با موفقیت قابل‌توجهی نیز به سرانجام رسید. اما در سایه این دستاورد های اقتصادی، اهداف سیاسی و استراتژیکی نیز دنبال شد که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.

ملاقات بی‌سابقه ترامپ با احمد الشرع، رئیس‌جمهور سوریه، با وساطت محمد بن سلمان و وساطت حقارت بار امیر قطر برای حکومت ننگین جمهوری اسلامی  (اگر نتیجه بخش باشد) نقطه اوج این تحرکات بود. وعده لغو تحریم‌ها علیه سوریه، در ازای خروج از محور ایران، روسیه و چین، و پیوستن به پیمان ابراهیم، گامی بود در جهت شکل‌دهی به نسخه‌ای تازه از نظم نوین منطقه‌ای؛ نظمی که در آن، اسرائیل از تهدیدهای حزب‌الله، حماس و دولت سوریه احساس امنیت بیشتری خواهد داشت و سوریه، در عمل به زیر چتر عربستان و اسرائیل قرار خواهد گرفت.

تهدیدهای آشکار علیه جمهوری اسلامی و آینده ایران

در جریان این سفر، ایران بیش از ۷۸ بار به‌طور مستقیم مورد اشاره و تهدید قرار گرفت. ترامپ، بدون پرده‌پوشی، حکومت ایران را مسبب بحران‌های منطقه‌ای و رنج ملت ایران دانست؛ حکومتی که به‌گفته او، دیگر فرصتی برای بقا ندارد.

اما آنچه در این تهدیدها نهفته بود، تنها تقابل سیاسی با یک نظام نبود؛ بلکه تلاشی آشکار برای بازتعریف جایگاه ایران در آینده منطقه، و حتی تحریک مردم برای به چالش کشیدن حاکمیت فعلی بود. از نگاه ترامپ، جمهوری اسلامی نه‌تنها پاسخی برای مردم ندارد، بلکه کارنامه‌ای از ناکارآمدی، فساد، تروریسم، سرکوب و فقر از خود به‌جای گذاشته است.

ایران در دو راهی تاریخ‌ساز: استمرار سیاهی یا بازگشت به خود

مردم ایران، امروز در برابر یک انتخاب تاریخی ایستاده‌اند؛ انتخابی که آینده فرزندان این سرزمین را رقم خواهد زد:

راه نخست، ادامه مسیر موجود است، با چهره‌هایی تکراری و مطرود مانند مجتبی خامنه‌ای، سناریوهای کودتای سپاه، یا احیای اصلاح‌طلبان ورشکسته و بد تر از کُل نظام. این مسیر، چیزی جز امتداد ۱۴۰۰ سال تاریکی و استبداد دینی نیست؛ با نتایجی چون فقر، بیکاری، فساد، غارت، نابودی محیط زیست، خشونت، شکنجه، اعدام و جنگ. تنها بخشی از این فاجعه را می‌توان در آمار مرگ بیش از یک میلیون و دویست هزار کودک و جوان ایرانی در چهار دهه گذشته مشاهده کرد.

راه دوم، انتخاب حاکمیتی ملی، عقل‌گرا و ایرانی است،  بر پایه برابری، آزادی و دموکراسی، عدالت اجتماعی …، و با بهره‌گیری از تجربه و توانمندی نخبگان ایرانی در داخل و خارج کشور. حاکمیتی که در آن، بازسازی ایران نه یک آرمان دور، بلکه پروژه‌ای عملیاتی و قابل تحقق باشد.

نمونه‌هایی از توان ایرانی

در میان ایرانیان توانمند، چهره‌های بسیاری وجود دارند که تجربه، دانش و مدیریت جهانی را با هویت ملی خود پیوند داده‌اند. از جمله، دارا خسروشاهی، مدیرعامل ایرانی‌تبار شرکت «اُوبر» که موفق شد در کمتر از ۸ سال، ارزش سهام این شرکت را از ۳۰ میلیارد دلار به بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار برساند. نبوغ مدیریتی او، وی را در فهرست مدیران ممتاز جهانی وزارت امور خارجه آمریکا قرار داده است.

اما دارا خسروشاهی ها تنها نیستند. نسل تازه‌ای از ایرانیان در عرصه‌های علمی، فناوری، پزشکی، اقتصاد، و فرهنگ، توان اثبات‌شده‌ای برای بازسازی ایران دارند. بسیاری از آن‌ها از نسل پدرانی هستند همچون لاجوردی‌ها، خسروشاهی ها و خیامی‌ها که پیش‌تر در آبادانی ایران نقش‌آفرین بودند و مردم نیز، قدردان این تلاش‌ها بوده وهستند.

اجازه ندهیم ابرقدرت‌ها برای ما تصمیم بگیرند.

تاریخ بارها نشان داده است: هیچ قدرت خارجی دلسوز و آینده ساز ما نیست. آمریکا، چین، روسیه، اروپا، همه به دنبال منافع خود هستند. ما نمی‌توانیم و نباید آینده فرزندان‌مان را به تصمیمات واشنگتن یا مسکو بسپاریم. راهی جز اتکا به اراده ملی، خرد جمعی و اعتماد به توان داخلی وجود ندارد.

ایران فرزندانش را صدا کرده است. پاسخگویش باشیم.

دکتر حسین لاجوردی

Photograph by Bandar Aljaloud/Saudi Royal Palace via AP

۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

نقش، تحولات و آسیب شناسی اپوزیسیون – در سه بخش: بخش اول – سلطنت و پادشاهی


 

نقش، تحولات و آسیب شناسی اپوزیسیون – در سه بخش

بخش اول – سلطنت و پادشاهی

امروز در شرایط بسیار بحرانی برای کشورمان و نقش و جایگاه اپوزیسیون، و اینکه آیا در این شرایط بُحرانی از ما ایرانیان به عنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی کاری ساخته است یا خیر، بازهم بر آن شدم که به دلایل بسیار و از آن جمله دل نگرانی ها و دل شور زدن ها یکبار دیگر و بمانند داستان هزار و یک شب، هزار بار دیگر هم این سوال را در مقابل خودمان قرار دهم که:

آیا از دست ما کاری ساخته هست؟ 

ما - اپوزیسیون - مجموعه ای که با دیدگاه ها و افکار و عقاید و ایدئولوژی های متعدد و متفاوت از منتهی علیه راست تا میانه و منتهی علیه چپ، همگی به اشکال مختلف و با طرز تلقی های متفاوت، در یک امر مشترکیم و آنهم اینست که اکثریت قریب به اتفاق مان نمی خواهیم این حکومت سیاه و ننگین را تحمل کنیم و به دنبال راه چاره ای هستیم که ایران مان را پس بگیریم.

در گُذر این سالهای سیاه (46 سال گذشته) همه در حد توان خود تلاش کرده‌ایم ولی امروز با نگاهی آسیب شناسانه باید ارزیابی کرد که چرا ما هنوز اینجا و آنان در آنجا و در مَسند قدرت قرار دارند.

سوال کلیدی این است که امروز و در شرایط بسیار بُحرانیِ حاکم و در زمانی که رژیم سیاه و ننگین جمهوری اسلامی در یکی از خطرناک ترین دوران46 ساله گذشته ننگین خود قرار دارد و شرایط سرنگونیش بیشتر از همیشه فراهم است، ما به عنوان اپوزیسیون این نظام چه می کنیم، چه برنامه ای داریم و چگونه می خواهیم در سرنگونی این حکومت و امروز و فردای بچه هایمان شریک و سهیم باشیم و تا جایی که امکان داشته باشد از تلاش های هموطنان مان در داخل کشور حمایت کنیم.

اگر واقع بینانه به مجموعه تلاشگرانی که در قالب اپوزیسیون فعالیت دارند نگاه کنیم به سه گروه مشخص بر می خوریم:

1.                  سلطنت طلبان

2.                  جمهوریخواهان 

3.                  فدرال خواهان

واقعیت این است که در میان هیچیک از این سه طیف، متاسفانه انسجام کافی وجود ندارد - نه در داخل هر گروه و نه در پیوستگی و همراهی با دیگر گروه ها. شاید بتوان گفت که در میان جمهوری خواهان به دلیل تعداد و توهم رهبریِ فردی که اجازه پیوستگی و همبستگی میان جمهوری خواهان را نمیدهد، در میان پادشاهی خواهان نیز به رغم وجود فرد شاخصی که رضا پهلوی است به دلیل عدم ثبات وی، و اختلافات درون گروهیِ تفکر فدرال خواهی که بشکلی دیگرنیز دیده می شود، امکانِ بوجود آمدن انسجام لازم که به برنامه ریزی و حرکت منجر شود موجود نیست.

آشفتگی درونی و بیرونی در میان گروه های مختلف اپوزیسیون که به نبود آلترناتیو در مقابل حکومت جمهوری اسلامی انجامیده است بهمراه عدم امکانات مالی و تدارکاتی و ...، در زمره علل و دلایلی است که از یک سو به صورت چالش جدی در مقابل اپوزیسیون قرار دارد و از دیگر سو در هر مرحله بی اعتمادی مردم را در داخل و خارج از کشور افزایش داده است.

نوشتار پیش رو به آسیب شناسی نخستین بخش اپوزیسیون که سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان است می پردازد و در تحلیل های بعدی به دو بخش دیگر نیز خواهم پرداخت.

طرفداران پادشاهی و سلطنت یکی از پرهیاهوترین و هیجان آورترینِ این سه گروه هستند که با توجه به امکانات مالی و در اختیار داشتن امکانات رسانه ای گسترده به برپائی گردهم آئی ها و سخنرانی ها که تماما بوسیله شاهزاده رضا پهلوی انجام می پذیرد توجه و هیجان بیشتری را ایجاب کرده است. البته و متاسفانه در پاسخ به بعضی از نکات و مواردِ ابهام برانگیزی که پیش می آید و نیازمند پاسخگویی و شفافیت از سوی این گروه است همیشه مواجه با تندروی ها و ادبیات سخیف، اتهام زدن ها و فحاشی های بسیاری مواجه بوده ایم که این سوال را در ذهن متبادر می کند که اگر این گروه روزی و بر فرض محال به قدرت دسترسی پیدا کنند و در حالی که امروز دارای هیچ قدرت قانونی نیستند با مخالفین خود چه خواهند کرد!

تاریخچه و سابقه‌ای که از این گروه وجود دارد بیشتر و همیشه به حضور شاهزاده رضا پهلوی باز می گردد که در زمان‌هائی که در ایران حرکت و جنبشی شکل می گیرد و هیجانی ایجاد می‌شود ایشان ظهور و بروز پیدا می کنند و با فروکش کردن هیجان‌ها - که ایشان نقش کلیدی در آن دارند - به پناهگاه باز می گردند و در انتظار خیزش و جنبش دیگری و برای سرگرم کردن مردم و انداختن توپی در زمین اپوزیسیون در آمادگی به سَر می برند.

در همین زمینه چهار سال پیش من در نامه ای سرگشاده به شهبانو فرح پهلوی از ایشان سوال کردم «شهبانو، شاهزاده چه می گوید؟[1]» ، در این نامه با احترام بسیار از ایشان سوال کرده بودم:

§                     آیا شما تا کنون در سازمانها و گروه هایی که ایشان تشکیل داده اند شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در «بنیاد میهن» شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در «شورای ملی» شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در «شکایت بر علیه آقای خامنه ای در دادگاه لاهه» شرکت داشته اید؟

§                     آیا شما در «قوقنوس» شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در «فرشگرد» شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در«پیمان نوین» و «ایران نوین» شرکت و عضویت داشته اید؟

§                     آیا شما در «نه به جمهوری اسلامی» شرکت و عضویت داشته اید؟

امروز هم و پس از چهار سال باز هم از شهبانو، طرفداران رضا پهلوی و مردم ایران و در ادامه همان سوال ها و دیگر سوال های پیش آمده می پرسم و تکرار می کنم:

§                     راستی از کنفرانس «همبستگی» جُورج تان چه خبر؟

§                     از «منشور مهسا» چه خبر؟

§                     آنطوری که گزارش شده است از دو میلیون دلاری که در جنبش مهسا در هتل مریلند بوسیله شهبانو و خانم یاسمین پهلوی جمع شد چه خبر؟

§                     از «من وکالت می دهم» چه خبر؟

§                     از رهبری دوران گذار چه خبر؟

§                     از نشست مونیخ، ائتلاف و اخبار پُشت پرده آن چه خبر؟

§                     از نشست ژنو چه خبر؟

§                     چه خبر از ترامپ، نتانیاهو و دیگر رهبران جهان که با آنان ملاقات شده است؟

ناگفته نماند که در گروه جمهوری خواهان نیز پس از 46 سال همچنان شاهد عدم وجود یک همبستگی و لیدرشیپ بوده ایم که یکی از مهمترین دلایلش گذشته از توهم و خود بزرگ بینی و جاه طلبی چند تنی که خود را رهبر و ایدئولوگ می دانند، نبودِ امکانات مالی و رسانه ای است و از دیگر سو  نیز حاضر نیستند جز قدم برداشتن بر فرش قرمز به دنیای واقعی بازگردند. 

در بخش دوم به اپوزیسیون جمهوریخواه خواهم پرداخت.

ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم.

 

حسین لاجوردی



[1] https://hosseinladjevardi.blogspot.com/2021/04/blog-post_19.html