۱۴۰۴ شهریور ۱, شنبه

آیا کناره‌گیری شاهزاده رضا پهلوی به سود اپوزیسیون است؟: یک بازنگری راهبردی

https://www.instagram.com/hadi_heidari

آیا کناره‌گیری شاهزاده رضا پهلوی به سود اپوزیسیون است؟: یک بازنگری راهبردی

ضرورت بازتعریف نقش سیاسی
من به عنوان یک جمهوری‌خواه که سال‌ها برای استقرار حاکمیت ملی و دموکراسی در ایران تلاش کرده‌ام، با کناره‌گیری کامل شاهزاده رضا پهلوی از صحنه سیاسی ایران مخالفم. این مخالفت نه از سر نوستالژی بل بر پایه یک ارزیابی راهبردی برای آینده است. 

برای ارائه یک تحلیل منصفانه، باید به میراث دوگانه دوران پهلوی اذعان کرد. از یک سو، نمی‌توان انکار کرد که در آن دوران با همراهی صاحب فکران و صاحبنظران و وطن پرستان، ایران گام‌های بلندی برای خروج از ساختار قبیله‌ای و حرکت به سوی مدرنیته برداشت و زیرساخت‌های مهمی ایجاد شد. در دوره محمدرضاشاه نیز ثبات اقتصادی و اعتبار بین‌المللیِ گذرنامه ایرانی از دستاوردهای قابل توجه بود. اما از سوی دیگر، این پیشرفت‌ها همواره در سایه حاکمیتی استبدادی و دیکتاتوری به دست آمد؛ میراثی از سرکوب که امروز نیز بر سرنوشت سیاسی ایران سایه افکنده است.

تحلیل یک استراتژی ناکارآمد
به باور من، چالش کنونی اپوزیسیون ایران، کناره‌گیری شاهزاده رضا پهلوی نیست، بلکه ضرورت یک بازتعریف بنیادین در نقش سیاسی ایشان است. برای چهار دهه، شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک چهره ملی و نماد وحدت از سوی طرفدارانشان در اپوزیسیون مطرح بوده‌اند اما تا به امروز این استراتژی به موفقیت چشمگیری منجر نشده است. شوراهای متعدد، پیمان‌ها و ائتلاف‌هایی که با محوریت ایشان یا مشارکت فعالشان شکل گرفت، یکی پس از دیگری به بن‌بست رسیدند.
ریشه اصلی این ناکامی، تلاش برای ایجاد یک وحدت تصنعی بر گرد یک فرد، به جای ایجاد یک ائتلاف عمل‌گرا میان جریان‌های فکری متفاوت بود. این رویکرد، در عمل به محاصره شدن ایشان توسط افراد فاقد صلاحیت و فرصت‌طلب منجر شد که با سوءاستفاده از جایگاه نمادین ایشان، نه تنها به اعتبار خود وی و میراث پهلوی لطمه زدند، بلکه چرخه ناامیدی و بی‌اعتمادی را در میان مخالفان جمهوری اسلامی تشدید کردند.

رهبری یک جریان، نه تمام اپوزیسیون
راه حل، کناره‌گیری نیست، بلکه یک تغییر جهت استراتژیک است. شاهزاده رضا پهلوی به جای ایفای نقش فرا-جناحی و وحدت‌بخش که عملاً ناموفق بوده است، باید جایگاه واقعی و طبیعی خود را بپذیرند:
1.  پذیرش رسمی رهبری جریان پادشاهی‌خواه: ایشان باید به طور مشخص و رسمی، رهبری جریان‌های پادشاهی‌خواه و مشروطه‌طلب را بر عهده بگیرند. این اقدام پایگاه سیاسی و طبیعی ایشان را مستحکم کرده و به حامیانشان هویتی روشن و سازمانی منسجم می‌بخشد.
2.  رقابت در یک سپهر سیاسی کثرت‌گرا: با این کار، ایشان می‌توانند به عنوان رهبر یک جریان قدرتمند و مشخص—و نه به عنوان نماد مبهم کل اپوزیسیون—در سپهر سیاسی ایران حضور یابند. این امر راه را برای رقابت و همکاری سالم با دیگر جریان‌های سیاسی، از جمله جمهوری‌خواهان، بر اساس اصول دموکراتیک باز می‌کند.

نتیجه‌گیری: بنیادی برای آینده‌ای دموکراتیک
پذیرش این نقش جدید از سوی شاهزاده رضا پهلوی، به توهم "وحدت اجباری" پایان داده و به شکل‌گیری یک اپوزیسیون سالم، کثرت‌گرا و مبتنی بر واقعیت‌های سیاسی کمک می‌کند. یک جریان پادشاهی‌خواه منسجم به رهبری ایشان، در کنار دیگر نیروهای دموکراسی‌خواه، می‌تواند ائتلاف قدرتمندتری را برای گذار از جمهوری اسلامی تشکیل دهد.
در نهایت، این مردم ایران هستند که در یک مجلس مؤسسان آزاد، شکل نهایی حکومت آینده را تعیین خواهند کرد. نقش امروز نخبگان سیاسی، نه تحمیل یک راه حل، بلکه ساختن مسیرهای شفاف و کارآمد برای رسیدن به آن روز آفتابی است.

ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم
حسین لاجوردی


 

۱۴۰۴ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

با واژه زیبا و پُر طمطراق رفراندوم و مجلس موسسان آیا فریب دیگری در راه است؟

"تغییر واقعی نه با هیجان و شعار، بلکه با اندیشه، تدبیر و شجاعت جمعی آغاز می‌شود. ایران به راهی نیاز دارد که از دل اعتماد، گفت‌وگو و رهبری فکری و اخلاقی بجوشد، راهی که در سکوت و هیاهوی سیاست‌کاران شکل نمی‌گیرد، بلکه در دل جامعه می‌روید و رشد می‌کند. این راه وجود دارد بیشتر در این رابطه سخن خواهم گفت ."



 با واژه زیبا و پُر طمطراق رفراندوم و مجلس موسسان آیا فریب دیگری در راه است؟

تاریخ ۴۶ سال گذشته ایران با فریب «رفراندوم» و «مجلس موسسان» آغاز شد؛ واژه‌هایی زیبا که قرار بود نوید آزادی دهند، اما به تقلب و استبداد دیگری ختم شدند.

 امروز همان شعارها، با زرق‌وبرق جدید، دوباره به مردم خسته و خشمگین عرضه می‌شود تا امیدشان را مصادره کنند.

رفراندوم وعده آینده‌ای روشن می‌دهد، از تغییر قانون اساسی سخن گفته می‌شود، و چند مطالبه بدیهی دیگر، آزادی زندانیان سیاسی و اصلاح صدا و سیما به عنوان پیش‌شرط مطرح می‌گردد. اما پرسش اینجاست: کدام حکومت ایدئولوژیک، آن هم با ساختار امنیتی پیچیده و نفوذی همچون جمهوری اسلامی وسپاه پاسداران اجازه می‌دهد ابزار تغییر به دست مردم بیفتد؟

تجربه نشان داده است که جمهوری اسلامی حتی در لحظه ضعف، از ابزارهای نفوذ، سرکوب و فریب بهره می‌گیرد. امروز با «لبخند اصلاح‌طلبانه» و فردا با گلوله، تنها هدفش بقاست.

سپاه پاسداران، با شبکه‌ای که اقتصاد و سیاست را در دست دارد، هر حرکت را یا خفه می‌کند یا به مسیر مطلوب خود می‌کشاند و مسیر مطلوبش بر همگان روشن است، خشونت و سرکوب و خفقان و اعدام.

در چنین شرایطی، موج‌های مقطعی هیجان - بیانیه‌ها، گردهمایی‌های شتابزده، شعارهای پر زرق‌ وبرق - نه‌ تنها به جایی نمی‌رسند، بلکه میدان را برای همان نیروهایی باز می‌کنند که سال‌هاست از تفرقه و بی‌اعتمادی تغذیه می‌کنند. سلطنت‌طلبان با وعده بازگشت، مجاهدین با برنامه‌هایی آماده، و حامیان حکومت با پوشش‌های اصلاح‌طلبانه، هرکدام سهمی از آینده می‌خواهند، اما هیچ‌ یک اعتماد مردم را بازنمی‌گردانند.

مسئله اصلی: بی‌اعتمادی

بزرگ‌ترین مانع تغییر، بی‌اعتمادی است؛ بی‌اعتمادی به قدرت‌های داخلی، به جریان‌های بیرونی و حتی به خودمان. سال‌هاست که جمهوری اسلامی با نفوذ و شایعه‌ پراکنی، این زخم‌ها را عمیق‌تر کرده است. تا زمانی که اعتماد بازسازی نشود، هیچ رفراندوم و هیچ مجلس موسسانی به نتیجه نخواهد رسید.

راهی دیگر: از اعتماد تا ساختن آینده

ایران امروز بیش از هر زمان به اعتماد و فکری تازه نیاز دارد؛ راهی که نه تکرار گذشته باشد و نه فریب شعارهای جذاب. راهی که نه به دست قدرت‌طلبان و نه با بازی‌های امنیتی ساخته شود، بلکه از دل جامعه و بر پایه گفت‌وگو و عقلانیت رشد کند.

ایده‌ای که سال‌ها پیش به نام پارلمان فکری مطرح کردم، امروز می‌تواند به‌جای آرمانی دور، بستر شکل‌گیری یک قرارداد اجتماعی نوین باشد. پارلمان فکری جایی است برای گفت‌وگو و احترام به تفاوت‌ها؛ جایی که هیچ صدا حذف نمی‌شود و برابری برای همه و خاصه اقوام و ادیان تضمین می‌گردد. این همان سنگ‌بنای اعتمادی است که از دل آن می‌توان به آینده‌ای مشترک رسید.

پایانی که آغاز است

تغییر واقعی نه با هیجان و شعار، بلکه با اندیشه، تدبیر و شجاعت جمعی آغاز می‌شود. ایران به راهی نیاز دارد که از دل اعتماد، گفت‌وگو و رهبری فکری و اخلاقی بجوشد، راهی که در سکوت و هیاهوی سیاست‌کاران شکل نمی‌گیرد، بلکه در دل جامعه می‌روید و رشد می‌کند. این راه وجود دارد بیشتر در این رابطه سخن خواهم گفت.

هشیار باشیم، نسل زن، زندگی، آزادی دیگر به عقب برنمی‌گردد.

 ایران فرزندانش را صدا کرده است – پاسخگویش باشیم.

 

حسین لاجوردی

پاریس – 14 مرداد 1404 برابر با 5 اوت 2025

۱۴۰۴ خرداد ۲۸, چهارشنبه

نامه سرگشاده: مردم ایران بمب نمی‌خواهند، دموکراسی می‌خواهند



نامه سرگشاده: مردم ایران بمب نمی‌خواهند، دموکراسی می‌خواهند

از سوی دکتر حسین لاجوردی

رئیس انجمن پژوهشگران ایران


پاریس، 18 ژوئن ۲۰۲۵

جنگ میان ایران و اسرائیل، نه برای دموکراسی است، نه برای عدالت. این جنگ در خدمت منافع ژئوپلیتیکی قدرت‌هاست - از یک‌سو اسرائیل و ایالات متحده، و از سوی دیگر جمهوری اسلامی که برای بقای خود، جان مردم را به گروگان گرفته است. در این میان، مردم ایران تنها مانده‌اند: سرکوب‌شده، بی‌پناه، و بی‌صدا.

ما هشدار می‌دهیم که تغییر رژیم از طریق جنگ نه‌تنها راه‌حل نیست، بلکه فاجعه‌ای تازه خواهد آفرید. دموکراسی را نمی‌توان با بمباران به کشورها تحمیل کرد. آینده ایران باید به‌دست خود مردم ایران ساخته شود - از مسیر گذار مسالمت‌آمیز، نه تحمیل خارجی.

بیش از ۲۲۰ غیرنظامی در ایران کشته شده‌اند. تأسیسات هسته‌ای و پالایشگاه‌ها بمباران شده‌اند. سازمان بین‌المللی انرژی اتمی هشدار داده که خطر انتشار مواد رادیواکتیو کاملاً واقعی است. قیمت نفت بالا رفته، کمبود سوخت آغاز شده، و در این میان، هیچ‌کس از مردم ایران نمی‌گوید.

جمهوری اسلامی در طی چهار دهه، مردم ایران را از ابتدایی‌ترین حقوقشان محروم کرده است. امروز، با سیاست‌های بی‌پروای خارجی، کشور را به لبهٔ پرتگاه کشانده است. اما در این شرایط بحرانی، نه از سوی قدرت‌های خارجی و نه از سوی اپوزیسیون پراکنده، دفاعی جدی از حقوق ملت ایران صورت نمی‌گیرد.

نتایج نظرسنجی سراسری انجمن پژوهشگران ایران در سال ۲۰۲۴ و صدای جنبش «زن، زندگی، آزادی» به‌وضوح نشان می‌دهد: مردم ایران خواهان گذار به نظمی دموکراتیک، عادلانه، برابر و غیرایدئولوژیک هستند. این آرزو اکنون در سایهٔ جنگ در حال نابودی است.

هشدار می‌دهم: تداوم این جنگ، ایران را به سوی فروپاشی، پناهجویی گسترده، و مداخله قدرت‌های منطقه‌ای از جمله روسیه خواهد برد.

ما از جامعه جهانی می‌خواهیم که:

  • آتش‌بس فوری و بدون قید و شرط را مطالبه کند
  • ممنوعیت حمله به تأسیسات هسته‌ای به دلیل عواقب محیط زیستی را به‌صراحت تأیید کند
  • گذرگاه‌های امن انسانی را فراهم و تضمین کند
  • هرگونه تحمیل رهبری سیاسی از بیرون را رد کرده و از گذار داخلی حمایت کند
  • صدای جامعه مدنی ایران را در محافل بین‌المللی بازتاب دهد

مردم ایران آمادهٔ ساختن آینده دموکراتیک خود هستند.

آن‌چه نیاز دارند، حمایت است، نه سرکوب؛ امنیت است، نه بمباران؛ و فضایی واقعی برای ساختن آینده‌ای از آنِ خود.



Open Letter: Iran’s People Deserve Peace — Not Bombs, Not Dictators

From Dr Hossein Ladjevardi, President

 Association des Chercheurs Iraniens (ACI)

Paris, June 18, 2025

The war between Iran and Israel is not a war for democracy. It is not a war for justice. It is a war that serves the strategic interests of foreign powers—Israel and the United States on one side, and the Islamic Republic’s regime on the other, which clings to survival by endangering its own people. The Iranian public, already battered by decades of repression, now finds itself alone, exposed, and unprotected.

We urge the international community to reject any approach that seeks regime change through bombs. Democracy cannot be dropped from the sky. The future of Iran must be built by its own people—through peaceful transition, not external imposition.

Over 220 civilians have already been killed in Iran. More than 1,000 have been injured. Critical energy and nuclear infrastructure have been bombed, prompting warnings from the IAEA about the risk of radiological disaster. Prices have surged. Fuel shortages have begun. And still, no one speaks for the Iranian people.

For almost half a century, the Islamic Republic has held Iranians hostage to authoritarian rule. Now, through its reckless foreign policy, it has dragged the country into a catastrophic war. And still, no political force inside or outside Iran seems prepared to speak for the people’s rights—the right to live in peace, to vote, to speak, to rebuild.

Recent research by the Association des Chercheurs Iraniens—drawing on a major public opinion survey—shows that the Iranian people overwhelmingly desire democracy, equality, and a future free from sectarian rule. The “Woman, Life, Freedom” movement was not a foreign project—it was an organic, courageous demand for justice from within Iranian society.

That future is now at risk. The cost of rebuilding Iran—already devastated by decades of corruption and sanctions—is rising with each bomb dropped. If the war continues, Iran may spiral into collapse: fragmented opposition, failed institutions, and a refugee crisis that will touch not just Iran but Europe and the wider region. Already, geopolitical players like Russia are preparing to fill the post-conflict vacuum.

We call on the EU, the UN, and all governments committed to peace to:

  • Demand an immediate and unconditional ceasefire
  • Uphold the principle of non-attack on nuclear infrastructure
  • Protect humanitarian space and allow for civilian evacuations and aid
  • Reject externally imposed regime change and support peaceful, people-led transition
  • Elevate Iranian civil society voices, not warlords or exiled elites

The people of Iran are ready to build their democratic future. What they need is protection—not occupation. Respect—not bombs. And the chance to shape their own future.