نمایش انتخابات آغاز شده است و همه ما را در داخل و خارج از کشور به نوعی درگیر کرده است، اینکه چرا افراد و گروه های بسیاری درگیر این نمایش انتخاباتی می شوند را شاید بتوان بر نگرانی هایی در رابطه با وضعیت روزمره زندگی آنان در داخل و نگرانی های ایرانیان خارج از کشور نسبت به هموطنان شان در داخل کشور دانست.
این نمایش ها و دلمشغولی ها بیشتر از چهار دهه است که گریبان ما ایرانیان را گرفته است. دلمشغولی هایی که از دیدن عکس امام در ماه شروع شد و از خوشحالی سر از پا نمی شناختیم، تا دست آورد جامعه مدنی پُر طمطراق آقای خاتمی، احمدی نژاد و روحانی و تا به امروز بازی جدید انتخابات با کلاب هاوس و فضای مجازی و...
امروز یک بار دیگر در مقابل این نمایش تکراری قرار گرفته ایم. دل نگرانی ها و هیجان و احساسات مان از یک سو و منطق و اندیشیدن به امروز و فردای خودمان و فرزندانمان از سویی دیگر که چه باید کرد؟ حکومت و حکومتیان ما مردم را تشویق به رای دادن میکنند و ما سردرگم که چهل و دو سال رای داده ایم و امروز به سرنوشت این رای و عواقب مشارکتمان می اندیشیم که چه شد؟
امروز و برای تصمیم به رأی دادن و شرکت در این انتخابات نمایشی نیازمند هستیم به سوالاتی پاسخ دهیم که پاسخ این سوالات می تواند راهنمای ما در جهت این تصمیم گیری باشیم، باید از خود سوال کنیم:
§ از نظر اقتصادی در ۴۲ سالی که رای داده ایم و به خواست حکومت مشارکت فعال داشته ایم تا چه اندازه زندگی اقتصادی ما تغییر کرده است؟ زندگی اقتصادی ما بسوی بهبودی بوده است؟ و اگر چنین است این خیل عظیم بیکاران و گرسنگان و بیشتر از سه چهارم جمعیت یارانه بگیر از کجا آمده اند؟
§ از دیدگاه اجتماعی در این ۴۲ سالی که رأی داده و مشارکت کرده ایم چه کارنامه ای در مقابلمان قرار دارد؟ این خیل عظیم معتادان و محتاجانی که برای حداقل ها تن به خودفروشی و فحشاء داده اند و یا آن حدود ۲۰ میلیون نفری که حاشیه نشین شده اند و آنانیکه به قیمت جانشان از وطن خود گریخته اند و آنانیکه هر روز خبر از خودکشی و خودسوزی آنان دریافت می کنیم از کجا ناشی شده است آیا کارنامه همین ۴۲ سال گذشته نیست؟
§ از دیدگاه فرهنگی، گذشته از سرکوب های گسترده فرهنگی تنها برای آنانیکه با جمهوری اسلامی به دلیل اسلام و دین و مذهب خود ارتباط داشته اند این سوال را با نگاه به اطراف و جوانب خود پاسخ دهند که در گذر ۴۲ سال گذشته شاهد تا چه اندازه نفرت از دین، گریز از دین، اختیار دین و مذهبی دیگر و تا جایی که به بی خدایی پناه برده اند بوده ایم؟ آیا این مردمی که اگر صد در صد وابستگی دینی هم نداشتند حداقل احترام برای دین و ایمان خود داشتند به کجا رسیده اند؟ و آیا این بی دین شدن نتیجه مستقیم حکومت ایدئولوژیک جمهوری نیست و بازهم می توان آن را حمایت کرد؟
§ از دیدگاه سیاسی نیز همین نکته کفایت می کند که سیاست های این حکومت باعث گردیده است که وجهه ما ایرانیان در سطوح بین المللی به یک هویت تروریست و تروریست پرور بدل شود و ما را در سراسر جهان عامل تروریست بخوانند، آیا همچنان می توان این بی هویتی بین المللی را بدلیل وجود جمهوری اسلامی تحمل کرد؟
من به مانند همیشه، بخودم این اجازه را نمی دهم که به هموطنانم بگویم رای بدهید یا نه. چرا که آنان را در منزلت اجتماعی سیاسی برتری نگاه می کنم که بخوبی قادر هستند شرایط زندگی خود را در داخل کشور بررسی کرده و تصمیم برای سرنوشت خود، خانواده و نزدیکان و دیگر هموطنان خود بگیرند و اطمینان دارم که تصمیم درست، منطقی و فکر شده ای را خواهند داشت ولی تنها می توانم با جرات بگویم که اگر من هم می توانستم رای بدهم با توجه به شواهد ذکر شده نه تنها در این رأی گیری نمایشی شرکت نمی کردم بلکه می گفتم :
پُشت به صندوق - رو به مردم
حسین لاجوردی
پاریس – ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰، ۱۷ ماه می ۲۰۲۱