۱۴۰۰ خرداد ۱۷, دوشنبه

به بهانه پاسخ به دوست ارزشمند و گرانقدرم دکتر جمشید اسدی

  

چند روزی است که دکتر جمشید اسدی دوست ارجمندی که فارغ از اختلافات سیاسی بسیار دوستش دارم در یادداشتی فیس بوکی «پیشنهاد نامه ای سرگشاده از سوی ایرانیان به شاهزاده» برای تعیین تکلیف را میدهند و عنوان میکنند که به نقش شاهزاده در آینده سیاسی ایران باور دارند و ایشان را دارای توانش ارزنده ای برای گُذار از جمهوری اسلامی، برپایی دموکراسی در میهن و واگذاشتن میان پادشاهی و جمهوری به رای مردم می داند. ولی همزمان و بلافاصله اشاره می کنند که ایشان کارنامه عملی درخوری ندارند، تمام ابتکارهایی را که پیشنهاد داده اند نیمه کاره مانده است و به نتیجه نرسیده است و از همین روی بسیاری را سرخورده کرده اند و در نهایت از تجربه تلخ خود از پیمان نوین و نقش خودشان - دکتر جمشید اسدی - سخن گفته اند. 

برخورد کوتاه من در ذیل پیشنهاد ایشان این بود که: 


 

تعجب می کنم ولی سرگرمی جدید و خوبی است که همچنان با امید واهی به استقبال ۴۲ سال آینده باشیم، تجربه و موفقیت سیاسی بیشتر از این نمی شود. 


دوست گرانقدرم دکتر اسدی پاسخ داده اند که منظور من برای ایشان مشخص نیست و این در حالی است که برخورد من در میان بی شمار برخوردهایی که وجود دارد تا کنون بیشترین توجه را داشته و شاید برای بقیه روشن و مشخص بوده است. 


دکتر جمشید اسدی را ایراندوستی پُر تلاش می شناسم که برای آزادی ایران و رسیدن به دموکراسی هر تجربه ای را از سر گذرانده است و تا جايیکه من آشنا هستم در گذر سالیان دراز بدون اینکه بدنبال هیچگونه منافعی در هر زمینه ای باشد گام برداشته است. 


کارنامه دکتر جمشید اسدی مملو از تجربه هایی است که از گروه های چپ آغاز گشته، به دیدگاه های با ارزش دکتر شاپور بختیار رسیده است، با جمهوری خواهان متعدد و متفاوت - بدون قضاوت ارزشی - از دوم خرداد و خاتمی و بدینسو با حسن شریعتمداریُ، محسن سازگارا و جواد خادم ی که برخلاف پدرش که جانش را برای سرنگونی این رژیم جنایتکار گذاشت و خودش برای پایندگی آن و یا حداقل قسمتی از آن، و در نهایت شورای مدیریت گذار که خود تحلیلی دیگر میطلبد و فقط بدین بسنده می کنم که مردم ایران آنقدر ناآگاه نیستند که اگر من پدرم آیت الله باشد و یا من فرمانده سپاه باشم و یا مشاور شاه و یا مشاور خاتمی، همه تعظیم کنند و شورا ایران را نجات خواهد داد، زهی خیال باطل که این بار هم نتیجه اش چنین شد که شاهدیم که نه از تاک نشان است و نه از تاک نشان. 


اما اخیرا دکتر جمشید اسدی عزیزم شاهزاده رضا پهلوی را مورد خطاب قرار داده است که این بار هم به جد باور دارم بدون هیچگونه چشم داشتی و تنها برای رسیدن به راه حلی برای آینده ایران این آخرین پیشنهاد را مطرح کرده اند که میتوان به صفحه فیس بوک ایشان برای نگاه به برخورد های مثبت و منفی آن رجوع شود. 


ولی نوشتن این متن بیشتر از اینکه بخواهم وارد هیجان ها بشوم رسیدن به واقعیت ها و تجربه هاییست که در این ۴۲ سال گذشته برایمان وجود داشته است. اینکه جمهوری اسلامی سراپا جنایتکار است، اینکه جمهوری اسلامی ایران و ایرانیان را به چنین روزی رسانده است، اینکه جمهوری اسلامی چنین بی اعتباری بین المللی را برای ما ایجاد کرده است و...، را همگان و بیشتر آنهایی که دل نگران امروز و فردای ایران هستند به خوبی می دانند ولی نگاه و باور من این است که حداقل تجربه های تلخ ۴۲ سال گذشته را تکرار نکنیم. 

 

کم و بیش افرادی که مرا می شناسند می دانند که من شاهزاده رضا پهلوی را از نزدیک می شناسم و ازهمین رو برای آگاهی دوستم دکتر جمشید اسدی و دیگر هممیهنانم چند نکته را در مورد ایشان باز میگویم.  


تنها اختلاف من با شاهزاده رضا پهلوی در زمانیکه ایشان گرایش جمهوری خواهی خود را اعلام نکرده بودند مسئله پادشاهی و جمهوری بود، ولی من هم بمانند دکتر جمشید اسدی باور دارم بدلیل شناختی که از ایشان وجود دارد، بدلیل عملکرد فاجعه بار حکومت جمهوری اسلامی و در نهایت خدمات پدربزرگ و پدر ایشان در مقایسه با حاکمیت جمهوری اسلامی که به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، با چشم نپوشیدن از اشتباهات هر دو پادشاه که من در وطن پرستی شان کوچکترین تردیدی ندارم، امروز شاهزاده رضا پهلوی مطرح ترین فرد در میان اپوزیسیون ایران است، و من باور به ایران دوستی ایشان دارم و... 


امروز پس از گذشت چهار دهه شاهزاده رضا پهلوی بطور روشن و صریح و مشخص با خبرگزاری عرب نیوز و به نقل از کیهان لندن در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ و ۳۱ ماه مه ۲۰۲۱ اعلام داشته اند که : 


من بدنبال هیچ پست و مقامی نیستم، تنها رسالت من در زندگی رسیدن به آزادی ایران و استقرار یک نظام جدید سکولار و دموکراتیک است و آن روز پایان رسالت سیاسی من در زندگی خواهد بود. 


تصور من بر اینست که اگر ما با چنین صراحت لهجه ای و بطور مکتوب مواجه هستیم که حداقل در چند ماه گذشته چندین بار تکرار شده است در رابطه با خودمان به یک تجربه اساسی و عملی باز گردیم. 


امروز من برای شاهزاده رضا پهلوی احترامی بیشتر قائل هستم.


به باور من ایشان به مانند همه ما که دل نگران ایران هستیم به عنوان فردی مستقل و دیگر نه «وارث سوگند خورده تاج و تخت» از این به بعد در عرصه سیاسی برای ایران قدم برخواهند داشت. من باور به یقین دارم که ایشان بر این نگاه و خواست خود ایستاده اند، دلایل آن هر چه می تواند باشد، تجربه زندگی پدر و پدربزرگ ایشان، تجربه ناملایمات سیاسی چهار دهه گذشته، مسائل خانوادگی و یا هر چه که هست، ایشان امروز بدین نتیجه رسیده اند و آن را برای شنیدن و آگاهی همگان اعلام کرده اند. 


بیاییم فارغ از اینکه ایشان وارث تاج و تخت هستند، شناخته شده هستند، توان داخلی و بین المللی دارند که دارند، بر تصمیم ایشان احترام بگذاریم و به توانمندی و امکانات خودمان متکی باشیم. 


بی تردید در میان ایرانیان، بسیارانی هستند که مانند شاهزاده دل نگران ایرانند، تلاش های گسترده ای را داشته اند و بسیارانی در این زمینه زندگی خود را در گروی آزادی و دموکراسی در ایران گذاشته اند. امروز می توان از وجود ایشان و حالا که دیگر رقیبی برای هیچکس نیست و او هم دل نگران رسیدن به آزادی ایران و استقرار یک نظام جدید سکولار و دموکراتیک است استفاده کنیم که این راه پُر تحرک تر شود. 


اما صادقانه سوال می کنم مشکل کجاست؟ آیا مشکل تا کنون قسمتی از آن و یا همه اش بلاتکلیفی با شاهزاده رضا پهلوی بود؟ اگر بود امروز این مشکل دیگر وجود ندارد ولی آیا همه چیز حل شده است؟ 


نه! واقعیت اینست که حل نشده است و ما بدین دلیل که با خودمان تعارف و رودربایستی داریم نمی خواهیم بدان اذعان کنیم.

 

دکتر جمشید اسدی بسیار عزیزم روی سخنم با شخص شماست که تجربه های بسیاری را با دل نگرانی پشت سر گذاشته اید که این آخرین هایش هم شورای مدیریت گذار و... است، به مردم بگویید که چرا شورای گذار با توجه به وجود افراد شاخص اپوزیسیون و امکانات مالی و رسانه های پُر قدرت حمایت کننده به نتیجه نرسید، به مردم بگویید که چرا رفتید و چرا برگشتید؟ و چرا امروز بدنبال راه حل در شخص رضا پهلوی می گردید؟ 


دکتر اسدی عزیزم در سخن آخر و حرف همیشگی م، به رغم مشکلات گسترده ای که برای رسیدن به آزادی و برابری و دموکراسی در ایران وجود دارد که گفتنش زمان بسیار طلب می کند ولی این خواست برابری و آزادی غیر ممکن نیست، در تمامی جوامعی هم که امروز دارای حاکمیتی دمکراتیک هستند تمامی مردم یک جامعه حضور نداشته اند و تنها تعدادی صاحب فکر و دل نگران بدون ترس و بدون خودمحوری و خود شیفتگی و با آگاهی از اینکه در مقابل یک حکومت جانی تا دندان مسلح که امروز فاجعه بارترینش پیش روی ماست، در مقابل مردم حاضر شده و کارنامه های خود را ارائه داده اند که دیروز چه کرده اند و برای فردا چه برنامه ای دارند، بدون ترس از عواقب گفته هایشان به سوالات مردم صادقانه پاسخ گفته اند، مردم کارنامه های آنان را بررسی کرده اند و در صورت کارنامه قبولی، مورد اعتماد مردم قرار گرفته اند و آنجاست که با پشتوانه اعتماد مردم می توان در مقابل ابر قدرت های شرق و غرب و نمایندگانشان در رسانه های پُر قدرت و حاکم بر جامعه امروز ایران که برای حمایت از حاکمیت خونبار جمهوری اسلامی مسابقه گذاشته اند هم پیروز شد. 


شک ندارم که اگر مردم اعتماد کنند هیچ قدرتی در مقابل شان وجود نخواهد داشت. این درسی است که همه مردم زیر یوغ دیکتاتوری تجربه کرده اند و تنها راهی است که تجربه خود ما ایرانیان نیز حداقل در این یکصد سال گذشته نشان داده است. 

 

حسین لاجوردی 

پاریس  ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ برابر با هفتم ژوئن  ۲۰۲۱