۱۴۰۲ تیر ۱۳, سه‌شنبه

ما کیستیم؟ چه می گوییم و چه می خواهیم؟



یادآوری و تاکید، متن حاضر مربوط به یکی از مقاله های من در ۱۹ سال پیش است،

 اگر فرصتی دارید نگاهی بکنید شاید هشداری برای همهِ ما باشد .


 ما کیستیم؟ چه می گوییم و چه می خواهیم؟


رویدادهای امروز و فردای کشورمان هم ژرف و هم عمیق است و هم بسیار فراتر از هر ایدئولوژی.


از این جهت ژرف و عمیق است که پس از مطالعه ای گسترده بر مسائل ایران بدین مهم واقف گشته است که فاجعه ای که پس از ۲۵ سال حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی در ایران بوجود آمده است اگر همین امروز هم حکومت جمهوری اسلامی نباشد و حکومت دلخواه هر کدام ما در هر طیف و تفکری بوجود بیاید ( که در محال بودنش تردیدی وجود ندارد )،‌ فرزندان ما تا دو و یا سه نسل آینده هم از عواقب آن و آسیب های ناشی از این فاجعه در امان نخواهند بود.


این آسیب ها چرا و از چه جهت فرا ایدئولوژیک است، فرا ایدئولوژیک بدین مفهوم است که این فاجعه و این آواری است که بر مردم ایران نازل گشته است ضمن اینکه از هر بلای طبیعی و آسمانی مانند زلزله و سیل و …، وحشت آورتر است چرا که آنها ویرانی و کشتار و ضایعات مالی و جانی بجای می گذارند، ولی فاجعه جمهوری اسلامی هم ویرانی و کشتار بحد وفور دارد و هم عواقبی که گریبانگیر نسل های آینده ما خواهد بود، و بدین جهت است که باید فرا ایدئولوژیک مورد بحث و بررسی قرار گیرد و مسئولیتی را بالاتر از شاخه های فکری و ایدئولوژیک در خود داشته باشد، زمانی که در منطقه ای زلزله می آید، سیل جاری می شود و یا آتش سوزی اتفاق می افتد، برای جلوگیری و یا کمک رسانی در هر یک از آنها،‌از آسیب دیدگان حادثه،‌نه ایدئولوژی ، نه مذهب و نه جنسیت آنها سوال می شود،‌از سویی به جلوگیری از واقعه می پردازند و از سویی دیگر به کمک آسیب دیدگان می شتابند و به نجات آنان اقدام می کنند.


امروز ایران ما در همان موقعیت قرار گرفته است، تنها راه چاره اِمان از شعار پناه بردن به شعور است، تنها فکرمان است که بیشتر از زبان مان بکار می افتد، باید به دنبال چاره گشتن باشد، هیجان زدگی می تواند ۲۵ سال دیگر هم به ادامه فاجعه بیانجامد، راه آینده ما که سامان و سرپناهی برای امروز و فردای ماست تنها در جاده منطق و تفکر است که می تواند حرکت کرده و کارساز باشد، نگاهی عمیق تر به سالهای سپری شدهِ خود و تاریخ معاصر کشورمان بیاندازیم، ضمن ارج گذاری و قدر شناسی از تمامی کارهایی که شده و زحماتی که کشیده شده است و باید بدان اذعان داشت واقعیت اینست که همیشه پایه های حرکت ما بر هیجان گذاشته شده است، از صد سال پیش تاکنون روز به روز جلو بیائیم در آخر کار چه نتیجه ای عایدمان می شود، به کجا خواهیم رسید، بی تردید هدف مَذمت و انتقاد نیست، هدف دسترسی به چارچوبی است که آینده ای محکم بر آن استوار گردد.

فاجعه پدید آمده در طی یک ربع قرن گذشته در هیچیک از ادوار تاریخ معاصر کشورمان وجود نداشته است. اگر با ملاحظه بیشتری بدان بپردازیم در طول تاریخ ایران هم نبوده است. اگر به یورش اعراب و حمله مغول هم بخواهیم اشاره کنیم که خود صفحات سیاه تاریخ ما را در بر گرفته، ولی باز هم یک تفاوت اساسی و فاحش در آن به چشم می خورد، امروز ما در آستانه قرن بیست و یکم زندگی می کنیم، شتاب انسان ها و سرعت حرکت برای دسترسی به تکنولوژی و پیشرفت، حرکت نفس گیر و شتابنده زمان برای رسیدن به « فردا » دیگر لزوم هیچگونه مقایسه ای را با گذشته ایجاب نمی کند.


چه کار باید بکنیم ؟ وظیفه ما چیست ؟،‌این « ما » همه را در بَر می گیرد، زن و مرد و پیر و جوان، سیاسی و غیر سیاسی،‌ایرانیان داخل و خارج از ایران، صاحبان ایدئولوژی های مختلف و متفاوت، پادشاهی خواهان و جمهوری خواهان را، مقام پادشاهان و اعتبار روسای جمهور را، استاد و دانشجو و کارفرما را، پزشک و مهندس و…، و تمامی ارکان یک جامعه را.


اگر بر کاغذهای رسمی و دولتی محل اقامت و یا تابعیت و یا دیگر اوراق ما تغییر شکل بوجود می آید، واقعیت اینست که هویت ما تغییر نمی کند. اگر چنین اصلی پابرجاست، اگر وجدان ما بیشتری مسئولیت و حاکمیت وجودی ما را داراست، اگر بزرگترین دادگاه و محکمه فَرا بشری و فَرا انسانی تنها وجدان ماست، ما رو در روی مردم و کشورمان قرار گرفته ایم، که مصائب فراوان بر روی دوششان است و اضطراب و نگرانی تمام زندگیشان را در بر گرفته است.


جامعه ایکه ۱۳ میلیون نفر در‌ آن به نوعی با مواد مخدر سَر و کار دارند و رشد اعتیاد با حدود ۸ درصد بیشتر از چهار برابر رشد جمعیت در کشور است.


جامعه ای که بیشتر از چهار میلیون نفر از جمعیتش در خارج از مرزهای آن به سَر می برند و بقیه ۷۰ میلیون نفر دیگرش لحظه به لحظه در انتظار فرار از آن زندان بزرگ هستند.


جامعه ای که به دلیل فقر اجتماعی، فقر اقتصادی و فقر اخلاقی که ناشی از همین حکومت است و علی رغم سُنت های فرهنگی جامعه، فحشاء و روسپیگری در آن بیداد می کند و در نبود برنامه های اقتصادی، تن فروشی بیشترین تجارت گشته است و همچنان رو به افزایش است.


جامعه ای که بدون توجه به ساختن نسل های آینده اش که بزرگترین وظیفه و مسئولیت مسئولان هر جامعه ایست،‌کودکان خیابانی اش و فاجعه زندگی آنهاست که هر روزه گُستره و فراوانی بیشتری پیدا می کند.


جامعه ای که اکثریت معتنابهی در آن دچار افسردگی هستند.


جامعه ای که نفرت در آن موج می زند.


جامعه ای که عدم امنیت اجتماعی توان مردم را بریده است.


جامعه ای که خودکشی به دلیل مصائب حاکم بر جامعه و خاصه خودکشی زنان و دختران جوان در آن بیداد می کند.


جامعه ای که بزرگترین دست آورد دولت و حکومت آن رشوه خواری و کلاهبرداری است.


جامعه ای که میزان جرم در آن هر روز در حال افزایش است و بیشتر از ۳۰۰ عنوان جرم در آن واقع شده است.


جامعه ای که رئیس زندان هایش اعلام می دارد که متجاوز از یکصد هزار زندانی مازاد بر ظرفیت زندان ها در آن وجود دارد و بزرگترین افتخار حکومت جمهوری اسلامی اینست که پس از امارات عربی و لبنان مقام سوم زندانبانی را در خاورمیانه داراست و…،


باز هم به خنده از سَر باز نکنیم!


در جامعه ای که به گفته مدیر کل آسیب های اجتماعی و بهزیستی آن، ۷۹۰ هزار دختر در سن ازدواج بدون شوهر هستند، ( این نکته مهم که اکثر این پسر ها چرا وجود ندارند و آیا همان هائی نیستند که در جنگ ایران و عراق کشته شده اند و یا…،‌).


تا ده سال آینده،‌حدود ۶ میلیون نفر دختر در سن ازدواج و بدون شوهر در ایران خواهد بود.


به دلیل مهیا نبودن امکانات اقتصادی - اجتماعی ازدواج رسمی، موارد ثبت شده ازدواج صیغه ای ۱۳ در صد رشد داشته است.


و…، امروز ما چه می کنیم ؟