۱۴۰۳ شهریور ۲۵, یکشنبه

جنبش زن زندگی آزادی به کجا می رود؟

 

@hichkasofficial
-
https://soundcloud.com/hichkasofficial/ma-edame-darim

کلام آخر - امروز و فردای "زن، زندگی آزادی"

برگرفته از کتاب زن زندگی آزادی - حسین لاجوردی، پاریس تابستان 1403

 جنبش منتهی به انقلابِ "زن، زندگی آزادی" اگرچه از آغازش دو سال بیشتر نمی گذرد ولی از پشتوانه و قِدمتی صد ساله برخوردار است، چرا که پیشینه اش را در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه کسب می کند. از زنانی که در دوران خفقان و سیاهِ قاجاری که هیچگونه حق و حقوق و هویتی جز حَرمسرا برایشان وجود نداشت، از زنانی که در نخستین روزنه های آزادی و برابری به پا خواستند و با اعتراض ها و شرکت در اجتماعات آشکار و نهان بر خواسته هایِ خود که حقوق مسلم شان بود پای فشردند. از زنانی که ساختن یک جامعه پویا و پیشرو بر پایه برابری حقوق زن و مرد را مسوولیت خود می شناختند.

اگر چه تاریخ اساطیری و باستانِ ایران گویا و شاهد حضور بی شمار زنان توانا، موفق و صاحب نام در رده های لشکری و کشوری (1) در رده پادشاهان و مقامات نظامی تا سطوح مختلف جامعه بوده است. ولی بطور قطع این پشتوانه مقاومت و مبارزات پایدارٍ زنان ایران در صد سال اخیر است که شهامت و ایستادگی نسل جوان امروز را در مقابل زور و ظلم رقم میزند و خود را در قالب جنبش زن زندگی آزادی تعریف و بیان میکند.

نگاهی اجمالی به نکاتی در ادیبات و تاریخ معاصر ما بیانگر این اصل است:

محمد سعید اردوبادی در کتاب رمان تاریخی "تبریز مه آلود" در روایتی از ستارخان نقل کرده است که سردار در گفت‌وگویی با یکی از مبارزان در خصوص نقش زنان گفته بود: "به نظر من زنها هم می‌توانند و باید بار انقلاب را به دوش بکشند. دلیلی وجود ندارد که آن‌ها نتوانند جزو قوای محرک انقلاب باشند."

«ژانت آفاری» در کتاب انقلاب مشروطه ایران  می گوید در جنگ‌های دوره مشروطه، «زنان دهقان در روستاهای کوچک آذربایجان نوزادان را به کول خود بستند و تفنگ به دست گرفتند و دوشادوش مردان جنگیدند. «حَبل‌المتین» گزارش داد که در یکی از نبردهای تبریز، 20 زن با لباس مردانه در میان کشته‌ها یافت شده‌اند.

روزنامه «انجمن تبریز »، نامه‌ای را از طرف زنان تبریزی خطاب به «عین‌الدوله» فرمانده قشون دولتی آورده است که خلاصه‌ای از متن آن چنین است: «حضرت والا، شاهزاده عین‌الدوله، ما طایفه نسوان تبریز از خواب بیدار شده و زنجیر استبداد را یک باره پاره کرده‌ایم». زنان تبریز، برای تصویب متمم قانون اساسی، واداشتن محمدعلی‌شاه به اطاعت از مجلس و مصوبات آن و سرانجام برپایی عدالت و انصاف، به انجام کارهای شایان ذکر اهتمام ورزیده و در عرصه تاریخ شأنی عظیم به‌دست آوردند. ماههایی که تبریز در برابر محاصره نیروهای شاهزاده عین‌الدوله پایداری می‌کرد[1]، زنان شهر در فرصتهای مناسب دوش‌به‌دوش مردان به مقابله برخاسته و با اعزام فرزندان و بستگانشان به سنگرها، اداره خانواده، مساعدت در روزهای نایابی و قحطی نان برای تامین مایحتاج روزانه غذایی و پرستاری، حماسه‌هایی آفریدند که در سروده‌ها، نوشته‌ها و داستانهای نویسندگان انقلابی چون عارف قزوینی، ایرج‌میرزا، ابوالقاسم لاهوتی، دهخدا، میرزاعلی‌اکبر صابر، عبدالحسین خازن، ملک‌الشعراء بهار، سیداشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) و... منعکس است.

در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و به دنبال مبارزات بسیاری که از سوی زنان به انجام می رسید یک مورد هم در رابطه با کمبود قند و دیگر مایحتاج عمومی بود که شاه به مهمانی خانه امیربهادر (وزیر جنگ) می رفت. دو زن، عریضه‏ هایی به شاه دادند و شاه را تهدید کردند به این‌ که تاج و عصای سلطنت را که به دست تو داده ‏ایم، از تو پس می‌گیریم. بنابراین در دوران قاجار زنان نه تنها در مقاومت و مبارزات مدنی سهیم بودند بلکه فعالانه در سازمان دهی آن هم نقش موثر و فعال داشتند.

گفته می شود در دوران قاجار زنان در محدودیت هایی به سَر می بردند، زنان باید در سایه به سَر می بردند، باید ساکت در گوشه ای می نشستند، همیشه سکوت می کردند، همیشه اطاعت می کردند حتی از برادر کوچکتر خود و در نهایت گوشه خانه می نشستند و هیچ گونه حرکتی نداشتند، در این میان سردار بی بی مریم بختیاری ظهور و حضور پیدا می کند، او از زنان مبارز عصر مشروطیت است. او در زمره زنان تحصیلکرده و روشنفکر عصر خود بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نورزید. وی به مثابه زندگی ایلیاتی در فنون تیراندازی و سوارکاری ماهر بود و چون همسر و جانشین خان بود عده‌ای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به یاری مشروطه خواهان می‌پرداخت. سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوقان اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب می‌شد. وی طی نامه‌ها و تلگراف‌های مختلف بین سران ایل و سخنرانی‌های مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمد علی شاهی) آماده می‌کرد و به عنوان یکی از شخصیت‌های ضد استعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده‌است.

بیشترین تلاش رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی امروز بر این قرار گرفته است که جنبش منتهی به انقلاب "زن، زندگی آزادی" را پایان یافته معرفی کند. غافل از اینکه ویژگیهای این جنبش، که بر شاخص های هویتی زنان ایران پایه گذاشته شده است، ویژگیهایی که پشتوانه اش همان 300 نفر زنانی هستند که متوجه شدند که نمایندگان مجلس در صدد امتیاز دادن به روس ها هستند و با طپانچه به صحن مجلس رفتند تا آنان را مجبور به «حراست از آزادی و تمامیت کشور» کنند. 

زنان امروز ایران اگر چه با طپانچه به مجلس نمی روند ولی در جای جای جهان برای ایران افتخار می آفرینند، از مریم میرزاخانی که در جایگاه انیشتن می نشیند، تا بسیارانی که در جایگاه هایِ رفیع و بلند سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی امروزِ جهان تکیه زده اند و برای ایران افتخار می آفرینند که در زُمره یکی از مطرح ترین هایش باید به زندانی سیاسی خانم نرگس محمدی برنده جایزه نوبل سال 2023 نگاه کرد.

جنبش "زن، زندگی آزادی" در زمانی سَر بر آورده است که ایران دوران پُر تلاطمی را می گذراند. زنان و دختران ما در ایران همچنان و با تلاشی گسترده و امید های بسیار بدنبال اهداف "زن، زندگی آزادی" مبارزه می کنند و حکومت سیاه و ننگین جمهوری اسلامی در مقابل آنان اعلام جنگ کرده است.

اگر به صورت بنیادی و ریشه ای به جنبش منتهی به انقلاب "زن، زندگی آزادی" نگاه کنیم و به بررسی عملکرد آن بپردازیم در اصل باید آن را یک جنبش مردمی و ریشه دار دید که به دنبال از میان برداشتن نگاه و عملکرد حقارت آمیزی است که از سوی حکومتگران ایدئولوژیک مذهبی بر زنانِ ما انجام شده است.

جنبش زن زندگی آزادی چه میخواهد؟

به نظر من جنبش زن زندگی آزادی آرمان‌های بسیاری از ایرانیان را برای جامعه‌ای برابر، عادل و منصف و آزاد و دموکراتیک‌ به تصویر کشیده است.

  • جنبش "زن، زندگی آزادی" یک جنبش اجتماعی - سیاسی گسترده ای است که در شهریور ۱۴۰۱ پس از قتل ژینا مهسا امینی، دخترکردستان، دختر ایران که به دختر جهان تبدیل شد شکل گرفت. این جنبش با پیشینه صد ساله اش و برای دادخواهی متولد شد و از آن زمان به فراخوان گسترده‌تری برای تغییرات اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است که طیف وسیعی از خواسته‌ها و آرزوهای ما را در بر می‌گیرد. 
  • برابری جنسیتی و حقوق زنان: این جنبش به طور خاص بر دستیابی به برابریِ جنسیتی و گسترش حقوق زنان در ایران تمرکز دارد. این شامل مطالباتی برای پایان دادن به قوانین اجباری حجاب به عنوان نماد تمامی قوانین تبعیض آمیز حاکم، فرصت‌های برابر در آموزش، اشتغال و مشارکت سیاسی و پایان دادن به تبعیض و خشونت مبتنی بر جنسیت می‌شود.
  • حقوق بشر و آزادی‌های مدنی: جنبش زن زندگی آزادی از حقوق بشر و آزادی‌های مدنی گسترده‌تر از جمله آزادی بیان، مطبوعات و تشکل‌ها حمایت می‌کند. معترضان خواستار پایان دادن به بازداشت‌های خودسرانه، بازداشت‌ها و اعدام‌ها و همچنین تضمین روند دادرسی عادلانه برای همه شهروندان هستند.
  • پاسخگویی، عدالت و دادخواهی:  جنبش خواهان پاسخگویی در قبال نقض حقوق بشر توسط حکومت اسلامی در چهل و پنج سال گذشته است. جنبش خواهان عدالت و دادخواهی برای قربانیان خشونت و ستم می باشد و سیستمی که حاکمیت قانون را رعایت کند.
  • سرنگونی جمهوری اسلامی: اکثریت معترضان در جنبش زن زندگی آزادی خواستار سرنگونی حکومت اسلامی هستند و آن را رژیمی سرکوبگر، مستبد، دزد و فاسد و ناسازگار با چشم‌انداز خود از یک جامعه برابر، عادلانه و دموکراتیک می‌دانند.
  • جدایی دین از حکومت: معترضان به دنبال جایگزینی نظام ایدئولوژیک مذهبی با یک حکومت سکولار هستند که به آزادی‌های فردی از جمله آزادی عقیده، باور، دین و بیان احترام بگذارد.
  • پایان دزدی و غارت ثروت کشور: این جنبش آگاه به غارت اموال کشور برای منافع شخصیِ گروهی خاص و فساد سازمان یافته است و خواستار پایان آن است. از اهداف این جنبش توزیع عادلانه‌ ثروت و فرصت‌ها و اقتصادی هستند که به نیازهای همه ایرانیان به صورت برابر پاسخ دهد.

فراموش نکنیم که جنبش مهسا پدیده‌ای پویا و در حال تحول است و اهداف و آرمان‌های آن ممکن است با پیشرفت جنبش همچنان توسعه و یا تغییر یابد. این جنبش با چالش‌های قابل توجهی از جمله ماهیت بیرحم و سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی مواجه است، اما همچنین انعطاف‌پذیری و اراده قابل توجهی را از خود نشان داده است.

جنبش "زن، زندگی آزادی" به کجا می رود ؟

بروز و ظهور جنبش "زن، زندگی آزادی" پس از 45 سال حکومت حقارت بار جمهوری اسلامی در زمانی پا به عرصه گذاشت که ناتوانی رژیم بیش از پیش خود را نمایان ساخته و آسیب پذیری اش بَر مَلا شده بود.

خیزش و جنبش اجتماعی - سیاسیِ "زن، زندگی آزادی" که کمتر از یکسال و نیم از تولدش می گذرد بدون تردید مسیرِ خواست های هویتی خود را در راستای تحقق بخشیدن بدان طی خواهد کرد. چرا که این خیزش و جنبشی است که نه تنها در ایران و خاورمیانه که به نوعی خاستگاه و همدردِ بسیاری از دیگر زنانی است که در زندانِ نابرابری ها قرار دارند و در این زمینه بدون تردید چارچوبی قوی و استوار خاصه برای ما ایرانیان خواهد بود.

اگر ناگزیر بخواهیم در جهت حمایت و ادامه و به نتیجه قطعی رسیدن این جنبش نگاهی پیشگیرانه داشته باشیم نخست باید به عوامل بازدارنده آن در یکسال و نیم گذشته نگاه کرده و در جهت از میان برداشتن آن تلاش کنیم. بدون تردید در این راستا موانعی وجود داشته است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

اگر واقع بینانه نگاه کنیم در اینکه در مدت حدود سه ماه جنبش "زن، زندگی آزادی" با پرداختن بهای گزاف جان‌های از دست‌رفته، تمامی ارگان های حکومت را به زیر سوال برد، پایه های آن را به لرزه درآورد و از حمایت گسترده بین المللی برخوردار شد، هیچگونه تردیدی نباید داشت. ولی اینکه چرا آن همه تلاش و مقاومت و خواستِ سرنگونی تا کنون موفق نبوده است باید کمبود هایش را جستجو کرد.

اگر مسیر دادخواهی و حرکت جنبش را در دو بخش جداگانه در داخل و خارج از کشور مورد بررسی قرار دهیم، شاید مطالعه دقیق تری باشد:

1- داخل کشور

نخست ناگزیر هستیم دلایل عدم حضور گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی را جستجو کنیم که به رَغم و با وجود مشکلات گسترده واکثریتی که در گذر سالهای سیاه حاکمیت جمهوری اسلامی تنفرِ عمیقی نسبت بدین حکومت داشته اند حاضر بهمراهیِ فعالانه در این جنبش دادخواهانه نشدند :

  • چرا گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی مانند کشاورزان، معلمان، کارگران، رانندگان، بازنشستگان و…، که خود دچار مشکلات گسترده ای هستند دراین جنبش شرکت فعال نداشتند؟ شاید یکی از دلایل اصلی آن را نبود یک برنامه دقیق و خاصه در زمینه های اقتصادی - اجتماعی دانست که جنبش "زن، زندگی آزادی" برای آنان پاسخ و آینده نگری مشخصی نداشت.
  • از دیگر سو نگاه دقیق تری نیاز است که بدانیم آیا بیشترین کسانی که در این جنبش حضور داشتند و هزینه های سنگینی را به قیمت از دست دادن جانشان پرداختند همان هایی بودند که اکثریت آنان را جوانان طبقه متوسط و فرودستی تشکیل داده بودند که از تحصیلات عالی نیز برخوردار و در یاس و ناامیدی به سَر می بردند ؟

جایِ سوال دیگری نیز خالی است که چرا دو گروه و طبقه اجتماعی بطور مشخص در این جنبش حضور نداشته اند ؟

§       گروه ها و طبقاتی که با درآمد و ثروتی غیر قابل باور حاضر نشدند جایگاه اقتصادی - اجتماعی مُرفه و بیشتر حکومتی خود را از دست بدهند.

§       گروه ها و طبقات اقتصادی- اجتماعی فرودست و بیشتر در زیر خط فقر که اولویتشان در مرحله نخست گذران حداقل های زندگی روزمره است و وحشت از دست دادن آن هستند. 

§       بی تردید وحشیگری و قدرت سرکوب حکومت که برای باقی ماندنش هیچ ابایی از اعدام و زندان و شکنجه و تجاوز و…، نیز ندارد خود عامل ترس و وحشت بالایی است که می تواند در عدم شرکت در چنین جنبش ها و دادخواهی هایی به یک فاکتور اصلی بدل گردد.

2- خارج از کشور

هیجان و آغاز جنبش ژینا هم به دنبال چندین نمونه دیگر مانند جنبش سبز که از ایران آغاز گشته بود این بار هم و بیشتر از همیشه جنب و جوش خاصی را در میان ایرانیان خارج از کشور ایجاد کرد ولی از آنجایی که جز تکرار شعار ها و ایجاد هیجان، دارای هیچ پشتوانه فکری نبود با تشکیل چند حزب و سازمان و نشست و ائتلاف و شعارهای تکراری بنوعی خاموش و یا با تعبیر دیگری نه تنها نتوانست از این ظرفیت بسیار بالا کوچکترین بهره ای در جهت حمایت از داخل کشور بردارد که در بسیاری از مواقع به شدت به ضد خود تبدیل شد.

آیا ائتلاف ها و سازمان های شکل یافته در چند ماه اولیه هدف و قصد حمایت از مردم و تلاش های داخل را داشت ؟، سوالی است بسیار پیچیده و چندین پاسخ را طلب می کند که اگر به گوناگونی طبقات اجتماعی شرکت کنندگان در تظاهرات و اعتراض های مختلف نگاه کنیم به چند گروه مشخص برخورد می کنیم:

  • در جنبش اخیر، بخش قابل توجهی از شرکت کنندگان را جوانان 15 تا 30 ساله تشکیل می دادند که بسیاری از آن‌ها در خارج از ایران به دنیا آمده و برخی از این جوانان با زبان فارسی نیز آشنایی کامل نداشتند، درصد بالایی از این گروه سنی  نیزبا مسائل و مشکلات سیاسی چهار دهه اخیر ایران بنوعی غریبه بودند. با این حال، خشونت افراطی و سرکوبگری حکومت جمهوری اسلامی آن‌ها را به صحنه اعتراضات کشانده بود.

اگر رهبری و سازماندهی درستی وجود داشت، این جوانان با استعداد و توانایی بالایی که داشتند می توانستند به قوی ترین حامیان جنبش تبدیل شوند. چرا که با بزرگ شدن در کشورهای غربی، با فرهنگ و شیوه های مبارزه مسالمت آمیز آشنا بودند و همچنین درک درستی از ارتباطات و تعاملات بین مردم و دولت هایشان داشتند. این ویژگی ها به آن‌ها این امکان را می داد تا صدای جنبش "زن، زندگی، آزادی" را به گوش مقامات و دولت های دیگر کشورها برسانند و از آن‌ها همدردی و حمایت جدی برای افزایش فشار بر جمهوری اسلامی را طلب کنند.

همانطور که شاهد بودیم، در مدت کوتاهی بسیاری از مردم، زنان و دختران با بریدن موهایشان و مردان با پوشیدن لباس زنانه به خیابان آمدند و با این اقدامات نمادین، جنبش را به صحنه جهانی کشاندند. هدف نهایی هیچکدام از شرکت کنندگان، رهبری یا به دست گرفتن قدرت نبود.

  • در کنار جوانان، گروه‌های دیگری نیز در تظاهرات و اعتراضات سراسری که تحت عنوان «خیزش مهسا» شناخته می‌شد، حضور داشتند. این خیزش که به دلیل گستردگی و عظمت آن در چهار دهه گذشته بی‌سابقه بود، ضرورت مشارکت همه اقشار جامعه را ایجاب می‌کرد.

بخش قابل توجهی از این گروه‌ها را افراد 40 ساله و بالاتر تشکیل می‌دادند که سابقه فعالیت سیاسی داشتند و با چالش‌ها و مشکلات چهار دهه گذشته ایران آشنا بودند. اکثریت این افراد خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بودند و خود به دو دسته تقسیم می‌شدند:

  • گروه اول: شامل افرادی بود که در تشکیلات و احزاب سیاسی فعال بودند و تجربه حضور در عرصه سیاست را داشتند.
  • گروه دوم: شامل افرادی بود که از عملکرد و کارنامه احزاب و سازمان‌های سیاسی ناامید شده بودند، اما با ظهور «خیزش مهسا» امید به رهایی از ستم جمهوری اسلامی را در دل خود زنده دیده بودند.

اگرچه اعضای گروه دوم تمایلی به رهبری یا تصاحب قدرت پس از سرنگونی جمهوری اسلامی نداشتند، اما در میان گروه‌های سیاسی شناخته شده، تمایل به قدرت و مقام سیاسی مشهود بود. این امر تا حدی طبیعی است، چرا که کسی که در صف «اپوزیسیون» قرار می‌گیرد، باید خواهان جایگزینی حکومت نالایق موجود بوده و اگربرنامه‌ای برای اداره کشور داشته باشد به مردم ارائه دهد .

اما متأسفانه، "اپوزیسیون خجالتی" ایران، دائماً تکرار می‌کند که "من برای خودم نمی‌خواهم، من دنبال مقام و منصبی نیستم و ..." و به این ترتیب، تلاشگران داخل کشور که بزرگترین سرمایه زندگیشان – جانشان – را در کف دست گرفته بودند، از حمایت این گروه‌ها محروم ماندند.

  • گروه بعدی - رهبران خودخوانده - ای بودند که هیجان های گسترده داخل و خارج از کشور آنها را بدین توهم واداشته بود که این تظاهرات و اعتراض های سراسری به سرعت حکومت را سرنگون و مردم در داخل کشور در راه تشریفات حضور این رهبران و پهن کردن فرش قرمز برای استقبال از آنان هستند و زهی خیال باطل که کوچکترین شناخت و آگاهی از خواست های مردم در داخل کشور نداشتند . اما این رهبران خودخوانده از خواست‌های واقعی مردم در داخل کشور هیچ اطلاعی نداشتند. آنها بدون داشتن برنامه‌ای منسجم و اتاق فکری کارآمد، به دنبال قدرت و جایگاهی بودند که ساخته تَوهمشان بود. نسل جوان ایران (50 میلیونی که پس از انقلاب متولد شده بودند) با تجربه شکست‌های نسل‌های گذشته و آشنایی با اینترنت و مسائل روز جهان، دیگر تحت تأثیر شعارها و هیجانات توخالی رهبران خودخوانده و رسانه‌های مغرض قرار نمی‌گرفتند. آنها حاضر نبودند به خاطر توهمات سیاسی این افراد، جان خود را به خطر بیندازند.
  • گروه سوم رسانه های دولتی و رسانه هایی بودند که تامین هزینه های میلیاردی آنان از سوی کشورهای خارجی تامین می شد، در رابطه با رسانه های دولتی همچنان که همه و خاصه ما مردم ایران حداقل در یکصد سال گذشته تا کنون می دانیم و با آن آشنا هستیم، همیشه سیاست های خود را دنبال می کردند کما اینکه در یکصد سال گذشته با سیاست های آنها بسیار آشنا بوده ایم، از حمایت رضا شاه تا تا بردنش از ایران، از بلایی که در ماجرای نفت و دکتر مصدق و 28 مرداد داشتیم، از حمایت کردن از محمد رضا شاه تا تا بردنش از ایران و در نهایت آن بازیِ در رابطه با خمینی و اتوبوس و برق مجانی و تصویرش در ماه و دوم خرداد با فریبکاری بنام خاتمی و…،

نیازی به بازگویی اینکه ما مردم ایران هم نه تنها بی تقصیر نیستیم که با هیجان هایِ مان همیشه بستر مناسبی را تدارک دیده ایم لازم به اعتراف و بازگویی است.

§       گروه چهارم رسانه‌های غیردولتی هستند که توسط سرمایه‌گذاران خارجی تأمین مالی می‌شوند و مخاطبان میلیونی دارند. سوال اصلی این است که چرا این سرمایه‌گذاران تا این حد برای ایرانیان دلسوزی می‌کنند و حاضرند سرمایه‌گذاری‌های میلیاردی خود را ادامه دهند؟

اگر نتوانیم به این سوال پاسخ دهیم، مجبوریم همچنان منتظر بمانیم و ببینیم که آنها چه برنامه‌هایی برای ما در نظر دارند و چگونه رهبرانی را انتخاب می‌کنند که بیشترین تأمین‌کننده اهداف بلندمدت آنها باشند. تاکنون که اینطور بوده است.

این رسانه‌ها به خوبی می‌دانند که چگونه می‌توانند از بین روشنفکران ایرانی، کسانی را که بیشترین توهمات را دارند، به نفع خود جذب کنند. آنها به این افراد القاب روشنفکری می‌دهند و آنها را تشویق می‌کنند تا خود را به حراج بگذارند، اعتبار خود را از بین ببرند و آینده کشورشان را به خطر بیندازند.

تاریخ صد سال گذشته ایران پر از نمونه‌های چنین افرادی است. امروزه نیز این افراد به اشکال مختلف وجود دارند و کشورهای خارجی نیز مانند گذشته از آنها سوء استفاده می‌کنند.

چرا رژیم نمی تواند از این مهلکه جان سالم به در برد؟

رژیم جمهوری اسلامی پس از 45 سال در گردابی مهیب قرار گرفته و دوران پر تلاطمی را می گذراند که به راحتی قادر به نجات خود نمی باشد، حتا با خشونت و سرکوب های گسترده تر که شاهدش هستیم، چرا رژیم قادر به رهایی از این مهلکه نیست:

  • با خشونت و سرکوب نمی توان پاسخ گرسنگی مردم را داد، چرا که در نهایت شورش گرسنگان است که تار و پود رژیم را درهم می شکند.
  • با خشونت و سرکوب نمی توان معضل بیکاری را خاصه در گروه های اجتماعیِ با تحصیلات دانشگاهی به انجام رساند چرا که آنها 45 سال است که شاهد عدم توانایی رژیم در جهت برطرف کردن این مشکل بوده اند.
  • با خشونت و سرکوب نمی توان پاسخ مشخصی را برای دیگر اقشار اجتماعی مانند کارگران، کشاورزان، بازنشستگان، رانندگان، معلولان و…، به وعده های آینده دلخوش داشت.
  • با خشونت و سرکوب نمی توان یک بار دیگر زنان و دختران ایران را در پوشش اجباری نگاهداشت، چرا که آنها با - “زن، زندگی آزادی” - از این مرحله گذر کرده اند و رژیم سیاه و منحوس جمهوری اسلامی قادر به ایستادن در مقابل این خواست هویتی زنان و دختران ما در ایران نخواهد بود.
  • با خشونت و سرکوب و ایجاد زندان برای بچه ها، بچه هایی که گام در راه مبارزه بر علیه رژیم برداشته اند ( انقلاب بچه ها ) که پدیده ای بسیار نوظهور در ایران است و تاکنون در هیچ یک از کشورهای جهان هم دیده نشده است با اعدام و حبس ابد هم ممانعت کرد.
  • با خشونت و سرکوب نمی توان بحران هایی را که خود به وسیله گروه های تروریستی در منطقه ایجاد کرده اند را پاسخ گفت و تنها می توان به مانند همیشه و با عجز و ناتوانی در مقابل کشتار افراد و فرماندهان سپاه، پاسخ دندان شکن را به بعد موکول کرد و بیشتر از همیشه در مقابل همان سپاهیان شرمنده تر شد.

و در نهایت نمی توان در مقابل ایرانیانی ایستاد که پس از 45 سال حکومت ننگین جمهوری اسلامی عزم خودرا جزم کرده اند که ایران را پس بگیرند و با سرافرازی به جامعه جهانی باز گردنند.

در کلام آخر اینکه فراموش نکنیم از سال 1357 تا کنون بیشتر از 50 میلیون نفر به جمعیت ایران اضافه شده است پنجاه میلیونی که « جَرقه اُمید » وجودشان را لبریز کرده است و قصد کرده اند که برای از میان برداشتن یاس و ناامیدی و رسیدن به آرزوهایشان تا به نهایت برای سرنگونی این رژیم سیاه و نکبت بار ایستادگی کنند، ایران رو پس بگیرند و احترام، شایستگی، لیاقت خود را به جهانیان به اثبات رسانند.

امید و احترام و پایداری بسیار برایشان.

ایران فرزندانش را صدا کرده است، پاسخگویش باشیم..



[1] ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، دوره دوم، بیوگرافی نهم و دهم، عین‌الدوله ــ فرمانفرما، چ1، 1345