۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

میز گرد جبهه ملی

بدنبال دعوتی که در این میز گرد از من شده است و پیش از اینکه بخواهم در این میز گرد صحبتی داشته باشم لازم می دانم به نکاتی اشاره کنم:

1- آگاه هستم و با تمام ذرات وجودم میدانم که امروز دارای شناسنامه ای هستم که صفحات نخست آنرا بی هویتی و حقارت وجود رژیم جمهوری اسلامی پوشانده است و تا زمانیکه این رژیم در تمامیت، کلیت و موجودیت آن وجود دارد شناسنامه من پاک نخواهد شد .

2- اعتقاد راسخ دارم که عوامل شناخته شده رژیم که امروز با عنوان های گوناگون "استاد" و "مدیر" و "روشنفکر ناراضی" و...، با پناه بردن به کشورهای خارجی سعی بداخل شدن به صفوف اپوزیسیون را دارند، یکبار دیگر و اگر موفق شوند جامعه ما را به قهقرا خواهند برد .کسانیکه مرا از دور و نزدیک می شناسند می دانند که من عضویت در هیچیک از سازمان های جبهه ملی را نداشته و ندارم .

3- کسانیکه مرا از دور و نزدیک می شناسند می دانند که من عضویت در هیچیک از سازمان های جبهه ملی را ندارم .

4- من تفکر و مشی سیاسی خودم را تنها در یک حکومت پارلمانی می بینم و تمامی تلاشم را بر آن گذاشته ام که بتوانم بهمراه دیگر کسانیکه چنین دیدگاهی را دنبال می کنند آنرا در قالب یک نظام جمهوری در آینده ایران به مردم ایران پیشنهاد نمایم .

5- تنها راه برای نجات ایران از این منجلاب را ، راه " نهضت ملی ایران " می دانم که پشتوانه مردمی دارد و راهبرانش را علی رغم اشتباهاتی که هر کدام داشته اند از " امیر کبیر " آغاز می کنم و " دکتر مصدق "، "دکتر بختیار " و " دکتر مدنی " را بهمراه بسیاری دیگر در آن راه می شناسم و برایشان احترام فراوان قائل هستم .

بی تردید هر کدام اشتباهات خود را داشته اند، من مصدق و بختیار را در زندگیم هیچگاه ندیدم ولی اعتقاد دارم که مصدق در مسیر ملی کردن نفت که مسائل و مشکلات فراوان بهمراه داشت، توانست هویت ایرانی ما را یکبار دیگر به خود ما ایرانی ها و به جهانیان ثابت کند .

بختیار را بزرگترین مبارزی در این راه می شناسم که هشدارهایش را نشنیدیم و بدون تردید حداقل نسل من، به او بدهی فراوان دارد. مدنی را یکی از پاک ترین مبارزان این راه قلمداد می کنم و همه هم می دانند و بازهم تاکید می کنم که در هیچیک از سازمان هائیکه آنها داشتند هیچگونه عضویتی نداشتم.

6- براین مهم پای می فشارم که اگر ما، مجموعه افرادی که رژیم جمهوری اسلامی را در تمامیتش برای خودمان بی هویتی و حقارت می دانیم و اگر کوچکترین اعتقادی هم به دموکراسی و آزادی برای خودمان و مردممان داریم، در مرحله اول باید بتوانیم آن را در میان خودمان پیاده کنیم و سپس داعیه و شعار بردن آنرا به ایران داشته باشیم و این تنها راهی است که در نهایت به ایجاد اعتماد در مردم خواهد انجامید .

تفاوت در میان خودمان را بپذیریم و در کنار هم و با قبول تفاوت هایمان در مقابل رژیم جمهوری اسلامی بایستیم و اختلاف نظرهایمان را به پارلمان آینده ایران حواله کنیم که بدینوسیله ، حق و انتخاب مردم در آن محترم داشته شود .
امروز باید بتوانیم در پشت یک میز گرد که بالا و پائین ندارد و همه ما دارای رای برابر در آن خواهیم بود بنشینیم و به همراه دیگر هموطنان مبارزمان در داخل کشور این راه سخت و ناهموار و پر پیچ و خم آزادی را طی کنیم.

آیا ما تا این اندازه به رای آزاد، دموکراسی و آزادی پایبند هستیم ؟
------------------------------------------------------------------------------------
میز گرد جبهه ملی ایران

سئوال اول:

با توجه باینکه جمهوری اسلامی راه ها را بسوی جامعه ای آزاد و دموکرات بسته است، چه راهکاری را در این زمینه برای رسیدن به مردم سالاری پیشنهاد میکنید؟


پاسخ :

پیش از رسیدن به مردمسالاری باید زمینه های عملی آن فراهم گردد، واقعیت اینست که نه ما ایرانیان تنها مردمی در دنیا هستیم که زیر فشار این چنین استبداد و دیکتاتوری قرار گرفته ایم و نه حکومت جمهوری اسلامی تنها مستبد و دیکتاتور تاریخ بشریت بوده است .

ما واژه "مردمسالاری" را فقط در لفظ استفاده می کنیم و معانی و مفاهیم آن برایمان فاقد هرگونه مبنای عملی است. من اگر در واحد کوچک خانواده، در مدرسه و دانشگاه، در محل کار، در یک واحد اجتماعی مانند یک سازمان و حزب سیاسی و در رهبری یک مملکت صادق نباشم، چرا باید این انتظار را داشته باشم که بچه من، همشاگردی من، همکار من، عضو سازمان و حزب من و در نهایت آن مردمی که من قصد رهبری آنها را دارم پاک و سالم و بدون تقلب و ریا عمل کنند، بنظر شما آیا چنین امکانی وجود دارد؟ و آیا این یک انتظار واهی نخواهد بود؟ بنظرم می رسد که ما معانی و مفاهیم " مردم سالاری " و " فرد سالاری" را با هم مخلوط کرده ایم و تصور بر این داریم که کسی هم آن را نمی فهمد .

ما زمانی می توانیم ادعای مردم سالاری داشته باشیم که در مرحله نخست خودمان در آن قالب جای گرفته باشیم و حداقل احترام طرف مقابل خودمان را حفظ کنیم، ما در بسیاری از موارد نمی خواهیم بپذیریم که ممکن است طرف مقابل من عقیده ای بجز عقیده من داشته باشد و عقیده او هم محترم باشد.

به نظر میرسد ما ضمن مخالفت با "حزب رستاخیز" و "حزب الله"، همان ایدئولوژی فردی را دنبال میکنیم که کسی که با من نیست حق حیات سیاسی ندارد، ولی واقعیت اینست که از بیان علنی آن واهمه داریم .

بطور قطع و یقین سئوال شما درست است که جمهوری اسلامی راه را بسوی یک جامعه آزاد و دموکرات بسته است، ولی تلاش ما در این زمینه چه بوده است؟ آیا پایه های آن بیشتر بر اساس تفکر و تعقل بوده و یا فریاد و شعار؟

مردم سالاری را باید در جامعه و با کمک مردم پیاده کرد و فرهنگ آنرا با کمک تلاشگران جامعه و در میان مردم نهادینه نمود، نخستین کلاس "مردم سالاری" از احترام ما به یکدیگر و میزان تحملمان شکل میگیرد. زمانیکه ما حتی همفکران خودمان را هم نمی توانیم تحمل کنیم، چرا باید انتظار داشته باشیم که مردم سالاری بوجود بیاید و مردم سالاری بر استبداد و دیکتاتوری پیروز شود، مردم سالاری جزوه درس معلمی است که خود آنرا خوب فرا گرفته باشد و به آن اعتقاد داشته و عمل کند .

مردم سالاری مسابقه دو سرعت نیست که برنده اول و دوم داشته باشد. مفهوم مردم سالاری در خود واژه " مردم " نهفته است که خود از " جمع " می آید. به همین نمونه " سمینار جبهه ملی در مریلند " نگاه کنید که می تواند ایراد هائی هم داشته باشد و چه کاری است که انجام شود و بدون ایراد باشد. اقدامی که انجام شد و به هر حال صدائی برخاست که بتواند در این وانفسای تاریخی ما هشداری باشد و ندائی سر دهد که می توان به "مردم سالاری" نزدیک شد، در عوض کمک به بهتر کردن یک فکر و بر طرف کردن موانع آن، بسیاری تصور کردند که ممکن است در مسابقه نفر اول نباشند و پس باید بازی را بهم زد .

ما فراموش کرده ایم که ارزش و جایگاه ما درجامعه ایکه به "مردم سالاری" رسیده باشد از سوی خود مردم تعین خواهد شد و آنها هستند که اگر قبول کردند که کسی صلاحیت رهبری را دارد حمایتش خواهند کرد و اگر چنین نباشد بدون تردید دست و پا زدنی، بیهوده است .




سئوال دوم :
چه راهکاری را در جهت بر انگیختن تمایل مردم برای مشارکت و تاثیر گذاری بر امور سیاسی عملی می دانید و پیشنهاد می کنید ؟



پاسخ :

پاسخ من تنها در یک جمله خلاصه می شو د و آنهم " جلب اعتماد اجتماعی " است.

هر زمان که توانستیم مورد اعتماد مردم قرار بگیریم بدون شک خواهیم توانست تاثیر گذار باشیم و زمینه مشارکت مردم را فراهم کنیم، اگر دکتر مصدق توانست مورد اعتماد مردم قرار بگیرد دارای کارنامه و پشتوانه ای بود که بمدت بیست سال بر عقیده خودش پای فشرد، در خانه نشست و هیچ پست و مقامی را که به او پیشنهاد هم می کردند نپذیرفت، برای رسیدن به مقام همه چیز را زیر پا نگذاشت و...، و بسیاری مثال های دیگر.

در زمینه های مختلف در ایران، ما تا نتوانیم با عملکرد خودمان اعتماد مردم را جلب کنیم با هیچ ترفندی نخواهیم توانست جائی در میان مردم بدست بیاوریم و تاثیر گذار باشیم و تنها راه هم در این زمینه خلوت کردن با خودمان است که چه کار کرده ایم، چه کار می کنیم و چه کاری خواهیم کرد.

ما نباید در گذشته زندگی کنیم، و تنها با دستاوردهای گذشته خودمان دلخوش باشیم. جامعه متحول ما نیازبیشتری را طلب میکند.

به مسئله جبهه ملی بر می گردم. تاریخچه جبهه ملی را همه ما بیش و کم می دانیم و نیاز به تکرار آن نیست همه می دانیم که جبهه ملی برای ملی کردن نفت بوجود آمد و نفت هم ملی شد، ملی کردن نفت، شعار آن زمان جبهه ملی بود که مورد استقبال مردم قرار گرفت، آیا همچنان اگر قبول کنیم جبهه ملی همان جبهه ملی زمان مصدق است و با همان سازمان ها و احزاب و افراد و غیره، امروز نباید این سئوال را مطرح کنیم که اگر دکتر مصدق زنده بود چه می کرد؟ و ما که در جایگاه مصدق نشسته ایم چه می کنیم؟ من تردید ندارم که پس از این سالهای دراز همچنان راه مصدق زنده است و وجود دارد ولی آیا این سئوال امروز وجود ندارد که چرا جبهه ملی امروز نمی تواند آن نقش فراگیر دوران مصدق را داشته باشد ؟

برانگیختن مردم و به میدان آوردنشان نخست به فکر نیاز دارد و در مرحله اول اینکه بپذیریم اگر فکر جدیدی وجود دارد باید تقویت شود و نه اینکه تمام تلاشمان این باشد که آنرا در نطفه خفه کنیم که ممکن است روزی جائی را برای دیگری تنگ کند، اعتبار و اهمیت بزرگان جامعه که بطور قطع و یقین لازم و واجب است زمانی ارزش پیدا می کند که قادر باشد افکار جوان دیگری را پرورش دهد و جانشین خود کند.

در تمامی جوامعی که امروز نام پیشرفته و توسعه یافته را بر خود دارند یک واقعیت وجود داشته و آن وجود سه نسل و وظایف و مسئولیت هایشان است. نسل اول که سرد و گرم چشیده و دارای تجربه هایی گرانقدر است باید بتواند تجربه هایش را به نسل میانی انتقال داده و نسل میانی با به روز کردن آن تجربه ها و در پاسخ به نیازهای اجتماعی آن را در اختیار نسل جوان جامعه قرار دهد تا بتوانیم به تداوم پیشرفت جامعه کمک کرده و از تکرار اشتباهات جلوگیری کنیم.

تلاش فعالان سیاسی باید این باشد که اعتماد مردم را جلب کنند، اگر مردم اعتماد نکنند، پا به میدان نخواهند گذاشت و اگر آنها به میدان نیایند مشارکت مردمی و تاثیر گذاری بر امور سیاسی انجام پذیر نخواهد بود .


سئوال سوم :
نقش احزاب را در این میان بطور اعم و جبهه ملی را به ویژه چگونه ارزیابی می کنید ؟


پاسخ :

من در زمره افرادی هستم که اعتقاد دارم اگر هر تحول و تغییری بدون داشتن احزاب واقعی و مردمی انجام شود بدون تردید پایدار نخواهد ماند و نخواهد توانست که در دراز مدت موثر واقع شود .

از سوی دیگر هم بر خلاف بسیاری که می گویند ما فرهنگ حزبی نداریم تصورم بر اینست که چنین نیست و تاریخ معاصر ما در صد سال گذشته نشان داده است که هر گاه افراد پاک و درستکاری بدلیل نیازهای اجتماعی پا به میدان گذاشته اند و نیازهای جامعه و مرامنامه های احزاب با خواسته های مردم تطبیق پیدا کرده است زمینه مناسب برای تشکیل حزب فراهم گشته است .

جامعه جوان امروز ایران بیشتر از هر زمان دیگری به نیاز وجود احزاب پی برده است و یکی از عللی که به افراد تک نفره و به درخواست های آنان برای گردهم آئی ها و تظاهرات و غیره اقبال نشان نمی دهد بطور قطع همین است و در بسیاری از موارد هم شاهد آن هستیم که این دعوت ها و درخواست ها بضد خود تبدیل می شود. به عنوان مثال نمونه های بسیاری دیده می شود که بعضی ها با امکانات مالی و برخی دیگر با خود فروشی به بیگانه، در صدد بر می آیند که در میان اپوزیسیون نفوذ کرده و در جامعه جائی برای خود دست و پا کنند ، ولی شاهد هستیم که مردم با آگاهی و هشیاری کامل کوچکترین اعتمادی را به آنان نشان نمیدهند.

در این زمینه اعتقاد من بر اینست که تا گروهی همفکر و مورد اعتماد مرد م و با داشتن برنامه به شکل اعلام یک حزب پا به میدان نگذارند راه به جائی برده نخواهد شد .


پیشنهاد :

در مورد جبهه ملی اعتقادم بر اینست که جبهه ملی بدلیل نام مصدق همچنان می تواند جایگاه بزرگی را در میان ایرانیان داشته باشد ولی نخست باید موارد زیر روشن باشد :

1- جبهه ملی امروز چه سازمان ها، احزاب و افرادی را نمایندگی می کند و جایگاه این سازمان ها وا حزاب اگر وجود دارند چیست و در کجاست ؟

2- اگر جبهه ملی خود واحدی است که بصورت جبهه و با مفهوم جبهه در واژگان سیاسی باید وجود داشته باشد، بطور طبیعی تنها یک جبهه ملی بیشتر نمی تواند باشد و "تعدد جبهه های ملی" تنها به بی اعتمادی اجتماعی خواهد انجامید .

3- جبهه ملی باید برای امروز و فردای ایران با توجه به خواست ها و نیازهای جامعه برنامه مدون ارائه و آنرا دنبال کند تا بتواند مقبولیت اجتماعی – سیاسی بدست آورد .


4- جبهه ملی داخل و خارج ندارد و اگر برنامه ای ارائه می شود باید برنامه تمام جبهه ملی باشد، بدون تردید نمی توان مشکلات و فشار و سرکوب داخلی را در امروز ایران نادیده گرفت، ولی همیشه و در تمام جوامع زیر فشار بازوی خارج از کشور آن نهاد سیاسی است که چون کمتر زیر فشار است توانسته است نقش فعال تری را ایفا نماید، کاری که ممکن است از بدنه داخل آن ساخته نباشد و این نه بمعنای اهمیت کمتر و یا بیشتر خواهد بود .

و اما از آنجائیکه بنظر نمی رسد و یا مشکل می توان دید که مراحل نام برده شده در بالا در حال حاضر امکان عملی پیدا کند و تجربه ها در سه دهه گذشته نیز آنرا ثابت کرده است که یکی شدن "جبهه های ملی" و دیگر نکات ذکر شده جامه عمل به تن نخواهد کرد و از سوئی دیگر راه نهضت ملی ایران و راه مصدق همچنان اصلی ترین مسیر برای آینده ایران است و پیروان خود را نیز داراست، پیشنهاد مشخصم اینست ، مجموعه افرادی که به راه مصدق اعتقاد دارند و موانع موجود را هم در پیش رو دارند ، برای اینکه بتوانند راه نجاتی برای آینده ایران بیابند و از مشکلات غیر قابل حل موجود نیز رها شوند باید دست به تشکیل "جبهه جدید ملی " و یا با هر نام دیگری بزنند که امکان فعالیت واقعی در آن بوجود آید، اعتماد مردم با از میان رفتن دعواهای خانگی بر طرف شود و با ارائه برنامه ای دقیق و قابل اجرا و تشکیلاتی منظم و قابل احترام اجتماعی، جائی تازه و جایگاهی مناسب در میان ایرانیان بدست آورد که قادر باشد اعتماد مردم را جلب نماید .


یادمان باشد که ما در دورانی زندگی می کنیم که 30 سال است اینترنت متولد شده است و از آن زمان لحظه به لحظه شرایط زمان و مکان دچار دگرگونی ها و تحولات شگرفی گشته است و این روند با سرعت هر چه تمامتر در حال حرکت است و اگر ما آمادگی رویاروئی با آنها را نداشته باشیم یا باید همچنان گذشته هایمان را نشخوار کنیم و یا در انتظار معجزه بمانیم !!


با احترام

حسین لاجوردی
پاریس، شنبه 8 تیر 1387