۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

"لباس روحانیت را به عنوان اعتراض از تن خارج کنید"

نامه ای سرگشاده به: روحانیون غیر حکومتی
به بهانه مقالات آقای محمد مطهری که خود را "روحانی و فرزند آیت الله مطهری" معرفی کرده اند ونوشته اند که :

"چرا عده ای به روحانیت این چنین بدبین شده اند وچه باید کرد؟"

البته من نمی دانم که آقای محمد مطهری در چه مرتبه از اجتهاد و روحانیت و دارای چه درجه و مقامی هستند و درنهایتهم تفاوت چندانی برایم ندارد، چرا که روی سخن من نه با یک فرد خاص، بلکه با یک طبقه اجتماعی است انگیزه نوشتن این مطلب، قسمتی از مقاله آقای محمد مطهری می باشد که مربوط به بد بینی مردم و خاصه جوانان نسبت به کل روحانیت و حتی پدر ایشان و علامه طباطبا ئی بود، چرا که مقاله ایشان، هم برآیند یک نگرانی است و هم بدنبال چاره جوئی و چه باید کرد بوده اند.

ایشان مثال درد آوری را مطرح کرده اند: "که طلبه جوانی وقتي با حال زار، دختر شش ماهه سرطاني اش را در خيابان‌هاي تهران در بغل گرفته و آدرس مي‌پرسيده است عده‌اي حتي حاضر نبوده‌اند محل بيمارستان را به او نشان دهند"[1]

امروزپس از سی سال حکومت اسلامی در ایران، مردم چه درست و چه غلط کسانی را که ملبس باین لباس هستند را به یک چشم نگاه می کنند. دیده ایم و شنیده ایم که آنها را مورد تمسخرقرار میدهند و شدیدترین ناسزاها و فحش های رکیک را نثارشان می کنند. بیشترین آزارها را با دزدیدن آنها و با تجاوز و در نهایت کشتن و سوزاندشان ... اعمال می کنند که حکومت از وحشت افکار عمومی در بسیاری از موارد و برای اینکه این اعمال رایج نگردد، اخبار آنرا اعلام هم نمی کنند.

روند گسترش یافته خشونت و پرخاشگری در جامعه امروز ایران نشان از واکنش به ابعاد گسترده خشونت و اختناق و سرکوب روزمره ای است که در طول سه دهه از سوی حاکمیت ایدئولوژیک مذهبی بر مردم بوجود آمده است و خواه ناخواه هر چه فشار و سرکوب بیشتر می شود باید در انتظار رشد فزاینده تر آن نیز باشیم.

تردید نداشته باشیم که وجود چنین ناهنجاری هائی تنها دریک جامعه بیمارمی تواند بروز و ظهور داشته باشد ولی در نهایت نمی توان نادیده انگاشت که قریب به اتفاق چنین پدیده هائی ( و خاصه در مورد روحانیت ) نه مربوط به قبل از انقلاب که تقریبا تمامی آن مربوط به سالهای پس از انقلاب است که باید ریشه یابی شود که چگونه ایجاد گشته است.

من برخلاف بسیاری از هموطنانم که ممکن است با من همعقیده هم نباشند می دانم که لایه هائی از جامعه ایران همچنان مذهبی است و خاصه در بعضی موارد که سنت هائی وجود دارد نیز نیازمند روحانیونی است که مراسمی را برایشان بانجام برسانند که بیشترینش هم در عقد و درمرگ و عزا خلاصه می شود.

آقایان روحانیون غیر حکومتی،

با چنین پیش فرضی که در میان روحانیون نیز بمانند دیگر طبقات اجتماعی خوب و بد وجود دارد، برای من این سئوال پیش می آید که: خود شما - آقایان روحانیونی که خود را غیر حکومتی می دانید - برای خودتان چه احترامی قائل می شوید زمانی که همواره مجبور هستید از وحشت اذیت و آزار مردم در خیابان ها و شرم و خجالت از اینکه به شما هم بمانند آن "اقلیت" نگاه کنند، لباس روحانی خود را در کیسه ای پنهان کنید و تنها در آن مراسم و آن هم نه همیشه، آن لباس را بر تن نمائید و به میان جمع بیائید؟ راستی این لباس چه امتیازها و مزایائی دارد که این چنین گروهی را عاشق و وابسته کرده است. بدون تردید امتیازها و مزایای فراوانی دارد که از شروع انقلاب بدین سو تعداد کسانی که ملبس به این لباس گشته اند چندین و چند برابر شده است.

همه ما و بیشتر ازهمه، روحانیونی که خود در زمره معترضین و ناراضیان قرار دارند خوب می دانند به عمر حکومتی که با چنین مشکلاتی در داخل و خارج ازخود ش روبروست و برای هیچکدام از آنها نیز راه حلی ندارد، فرصت زیادی باقی نمانده است.

پیشنهاد من اینست که روحانیت و با آگاهی به اینکه جمهوری اسلامی در تمامیت، کلیت و موجودیت آن کوچکترین جایگاهی در میان مردم ندارد :

برای اینکه خود را از آن گروه حکومتی جدا کند،

برای اینکه به هموطنانش بگوید که اگر با مردم نیست حتما با حکومتی ها هم نیست،

برای اینکه بتواند با مردم همراهی و همدردی کند و به سهم خود، کژی ها و کاستی ها و راستی ها و درستی ها را نشان دهد،

برای زمانی موقت و یک عمل سمبلیک و اعتراض گونه هم که باشد تا زمانیکه حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد:


"لباس روحانیت را به عنوان اعتراض از تن خارج کند"

آقایان روحانیون غیر حکومتی و کسانیکه از این اعمال و رفتار ناشایست و ضد انسانی در رنج هستید، یقین بدانید یا باید بمانند آنها شوید و در قتل و غارت و تجاوز به مردم و فروش ایران باذاء چند صباحی بیشتر ماندن شریک دزد و ره زن قافله باشید – اگر قبولتان کنند - و یا دیر یا زود شما هم به سرنوشت آن صد ها نفر روحانی که به حکم "دادگاه ویژه روحانیت" خلع لباس گشته اند و در زندان بسر می برند و مورد بدترین شکنجه ها هستند تن در دهید. باید در انتظار بود که عقل سالم کدام را انتخاب می کند ؟

حسین لاجوردی

پاریس – 2 مرداد 1387

23 ژوئیه 2008




[1] "... و باز اين نوع سياست اطلاع رساني و در واقع لاپوشاني تخلفات متخلفين، اعم از روحاني و غير روحاني، کار را به جايي رسانده است که عده‌اي از جوانان امروز به همه روحانيان از صدر تا ذيل و حتي درگذشتگانشان مثل شهيد مطهري و علامه طباطبايي هم بدبين شده‌اند. از روحانيان، تنها عده بسيار قليلي در پناه نظام اطلاع رساني موجود، جرمهايي مرتکب شده و مي‌شوند و حداکثر خلع لباس و يا منفصل از خدمت مي‌شوند – اگر بشوند ـ اما تاوان آن فساد‌ها و چپاولها را بايد آن طلبه‌اي بدهد که خود برايم مي‌گفت وقتي با حال زار، دختر شش ماهه سرطاني اش را در خيابان‌هاي تهران در بغل گرفته و آدرس مي‌پرسيده است عده‌اي حتي حاضر نبوده‌اند محل بيمارستان را به او نشان دهند. آبروي اين صنف شريف که به نسبت، بيشترين شهيد را به اين انقلاب تقديم کرده و بدون ترديد بسياري از آنان زير فقر زندگي مي‌کنند، فداي برخي سياست‌هاي غلط و به ويژه سياست‌هاي کنوني نظام اطلاع رساني شده است. (به اين قصه پر غصه که چرا عده‌اي به روحانيت چنين بدبين شده‌اند و چه بايد کرد بايد در فرصت ديگري پرداخت)..."

11-57 - 16 خرداد 1387 - http://tabnak.ir/pages/?cid=11865