۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

انصاف سیاسی – اجتماعی

سمینار جبهه ملی در دایشگاه مریلند و

مقالات دوستان عزیزم دکتر اسماعیل نوری علا، مهندس کوروش زعیم

و آقای عبدالله مومنی برآنم داشت در این زمینه دیدگاهم را مطرح کنم


آیا ما واقعا انصاف سیاسی – اجتماعی داریم، آیا قبول می کنیم که همه افراد بدلیل ظرفیت های بشری می توانند اشتباه کرده باشند و اشتباه دلیل بر خیانت نیست ؟

می توانیم بمانند همیشه ادعا کنیم که ما ایرانیان برترین، وارسته ترین، دانشمند ترین و...، مردم دنیا هستیم و همانگونه که گفته اند و شنیده ایم و خوانده ایم.

جامعه پر التهاب و مملو از هیجان ما تا کنون چنین اجازه ای را نداده است که واژه ها ئی چون انصاف – سیاسی اجتماعی را برای خودمان معنی کنیم و بدنبال مفاهیم واقعی آنها باشیم، و بنظر من شاید بهمین دلیل هم باشد که برایمان بسیار دور از ذهن است که چنین واژه هائی در فرهنگ سیاسی ما مطرح شوند .

آیا حد اقل از نظر تفکر علمی باین مرحله رسیده ایم که این واژه ها هر کدام دارای وزن و معانی خاصی هستند که سالهاست که پایه های ساختاری جوامع دموکراتیک را ایجاد کرده اند ؟

آیا ما مجموعه انسان هائی که بهر دلیل بدنبال آرمان خواهی های خودمان هستیم و می خواهیم زندگی بهتری برای مردم کشورمان و یا – مردم سراسر گیتی – بوجود بیاوریم هیچگاه به این فکر افتاده ایم که با داشتن انصاف سیاسی – اجتماعی، یکنفر می تواند نه خوب مطلق و یا بد مطلق باشد.

آیا باین مهم اندیشیده ایم که انسان ها از روز نخست خائن و جانی و دیکتاتور و یا امام و پیغمبر و مظلوم بوجود نمی آیند و هر کدام از آنها روزی بدنبال آرمان ها و آرزوهائی بوده اند که در نهایت و بدلایل بی شماری نتوانسته اند که به خواسته هایشان جامه عمل بپوشانند و بهمین دلیل دوستان و دشمنان هیجان زده و افراطی پیدا کرده اند.

آیا در سی سال گذشته توانسته ایم این تصور را برای خودمان ایجاد کنیم که شرایط اجتماعی - سیاسی و اقتصادی قادر خواهد بود فرشته را به دیو و دیو را به فرشته تبدیل کند ؟

آیا ما باین مرحله از رشد فکری رسیده ایم که:

از رضاشاه سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از دکتر مصدق سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از محمد رضاشاه سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از آیت الله خمینی سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

ولی فراموش نکنیم ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تمامی این شخصیت ها و عملکردشان جزو" تاریخ " شده اند و نمی توانند جز برای یک ذهن خلاق مفید واقع شوند.

زمانیکه ما فعالین سیاسی گذشته هایمان را جانشین بحث زنده روزمان می کنیم یک دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشد و آنهم اینکه حرفی و برنامه ای برای " امروز و فردای مان " نداریم و ناگزیر از آن هستیم که مرتبا گذشته را زنده نگاه داریم، چرا که راحت ترین کار است : نه نیاز به کنکاش و تلاش و مطالعه دارد و نه اینکه هیچگاه تمام شد نی است، می توانیم آنرا سالهای سال ادامه دهیم، همچنانکه این چنین نیز کرده ایم .

بزرگترین شانس جمهوری اسلامی هم همین بوده است که در طی سی سال گذشته، اپوزیسیون، اپوزیسیون "شاه" بوده است، گروهی از چپ و راست و میانه، موافق و یا مخالف آن هستند و بزرگترین دعوا، دعوای 28 مرداد است که صف بندی ها را مشخص می کند، یا اینطرف هستی ( قیام ملی ) و یا آنطرف ( کودتای خارجی ) ! من وارد این مباحث و قضاوت های ارزشی آن نمی شوم.

با آنکه همه می دانند که من مخالف سلطنت و یا هر نوع حکومت فردی دیگر هستم و این را بیشتر از هر کس سمبل سلطنت، آقای رضا پهلوی می دانند، ولی این هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. اگر حد اقل پس از سی سال زندگی در غرب و بعد از اینهمه رنج و درد ومشقت در زندگی شخصی خودم ( که آرزو می کنم برای دشمن ترین دشمنان منهم پیش نیاید ) و در زندگی اجتماعی – سیاسی ام در این سه دهه نیا موخته با شم که : " این عقیده من است و آن عقیده و دیدگاه طرف مقابل من " و هر دو قابل احترام می باشند، آیا شما فکر می کنید که من در اصل آیا چیزی آموخته ام ؟

دوستان عزیز،

بیائیم با مفهوم و دریافت و بازیافت واژه " تحمل "، آستانه تحمل خود را بالا ببریم، بدون کوچکترین تردیدی تمامی کسانیکه این دوران تاریک را پشت سر گذاشته اند، آرزوی تکرار آنرا ندارند، تصورم بر اینست که هیچکدام ما ، دیگر تک حزبی را چه " رستاخیز " باشد و چه " حزب فقط حزب الله " را که تجربه های تلخی از آن داریم دیگر نمی خواهیم. واقعیت اینست که:

آیا معانی و مفاهیم واژه های "دموکراسی"، "آزادی"، "آزادی عقیده و مرام" و "زبان و بیان" و...، هم برایمان روشن و معنی داراست؟

آیا زمان آن نرسیده است که به خودمان نگاه کنیم که ما در طی این سال ها چه کرده ایم و چه ها نکرده ایم؟ چه مقدار از وقت خودمان را برای پیدا کردن یک شکل محوری گذاشته ایم که به کار امروز و فردای مان بیاید .

آیا در طول این سالهای سیاه گذشته باین نتیجه رسیده ایم که این امکان بوجود نیامده است که حول یک برنامه مشخص متحد شویم ؟
آیا باین نتیجه رسیده ایم که هیچکدام بشکل فردی نتوانسته ایم به آرمان هایمان جامه عمل بپوشانیم و تمامی آنها به سراب بدل گشته اند .

ولی این تمامی ماجرا نیست و منهم معلم اخلاق نمی باشم و چنین آرزوئی را هم ندارم. با تجربه ای سخت و بسیار طولانی باین نتیجه رسیده ام که این مسیر و با یک مجموعه از تفکراتی که تا کنون انجماد فکری خود را نشان داده اند نیز به نتیجه و دموکراسی و آزادی نخواهیم رسید و بهمین دلیل است که اگرچه هیچگاه در زندگیم نا امید نبوده و نیستم، پیشنهاد مشخص زیر را ارائه می کنم .
پیشنهاد

از تمامی کسانیکه با اعتقاد به معانی و مفاهیم واژه " تحمل " و " نداشتن تعصب " می توانند در کنار یکدیگر بنشینند،

از تمامی کسانیکه فکر رهبری انحصاری آن جمع را در سر نپرورانند،

از تمامی کسانیکه قبول کنند که زندان و شکنجه و اعدام بد است، هم برای من و هم برای مخالف عقیدتی من،

از تمامی کسانیکه قبول کنند که احترام به دیگری لازم است تا احترام طرف مقابل وجود داشته باشد،

از تمامی کسانیکه بتوانند بپذیرند که احترام به تمامی عقاید متفاوت لازم است،

از تمامی کسانیکه قبول کنند که همه می توانند اشتباه کنند و درعالم سیاست معصومیت معنی ندارد،

از تمامی کسانیکه قبول کنند که این حق برای همه وجود دارد که در آینده ای نه چندان دور و پس از جمهوری اسلامی ، تمامی عقاید بمانند تمامی جوامع آزاد، جایگاه خود را داشته و تشخیص خوب و بد آن بعهده مردم باشد،

از تمامی کسانیکه بپذیرند که پناه بردن به کشورهای صاحب قدرت و بنده و برده شدن دردی را از جامعه دوا نخواهد کرد و بل با تجربه هائی که داشته ایم همچنان در این بدبختی باقی خواهیم ماند،

از تمامی کسانیکه بپذیرند که انتخاب سیاسی آزاد است و شرط وجود و حضور سیاسی طرف مقابل را، خود او تعین می کند و نه ما، همچنانکه وجود و حضور سیاسی ما را هم خود ما تعین می کنیم و نه او.

بیایید با هم قهر نکنیم، هیجان به خرج ندهیم، همدیگر را تحریک نکنیم، بیکدیگر بی اعتماد نباشیم و از شیوه اتهام زنی بی دلیل بپرهیزیم، با دقت و وسواس و برای جلوگیری از سیاه کاری های حکومت هشیار باشیم و اطمینان داشته باشیم که هیچ حکومت تمامیت خواه و دیکتاتوری در جهان پایدار نخواهد ماند .

در اینصورت است که بطور قطع و یقین می توانیم شکل جامعه ای آزاد و بدون استبداد و دیکتاتوری را برای بچه هایمان نخست تصویر و سپس واقعیت آنرا ایجاد کنیم.

ما ایرانیان: ما فارس ها، ما ترک ها، ما کردها، ما بلوچ ها، ما عرب های ایرانی، ما لرها، ما گیلانی ها و مازندرانی ها و ترکمن ها و ما تمامی اهالی ایران باید بدانیم که تنها خود ما خواهیم توانست جامعه ای آزاد و بر اساس خواست هایمان بر قرار کنیم .

ما این لیاقت را داریم، ما این شایستگی را داریم و مهمتر اینکه جوانان و نو جوانان جامعه ما که اگر بنا به قضاوت کنونی آنها، ما همه چیز را خراب کرده ایم، این بار با کمک و همراهی و همکاری خود آنها در این راه قدم بر داریم و خرابی ها را جبران کنیم.

مهمترین نکته ای که نباید فراموش شود اینست که ایرانی "داخل و خارج" ندارد و این بی هویتی بر دوش تمامی ما ایرانیان سنگینی می کند.

بدون تردید نخستین گام در این زمینه اینست که واژه های " امید "، " تحمل " و " عدم تعصب " هر کدام باید جایگاه شایسته و واقعی خود را بیابند.

با امید به روزهای بهتر.

پاریس 22 خرداد 1387