۱۴۰۱ بهمن ۱۴, جمعه

شرکت کنندگان کنفرانس بزرگ و ملی «خائنین به کشور» چه کسانی میتوانند باشند؟



 

جنبش و جوشش منتهی به انقلاب که چند ماه است مردم مان و کشورمان را در خود گرفته است با دیگر اعتراض ها و مبارزات و مطالبات در گُذر ۴۴ سال گذشته متفاوت است، زنان و جوانان و دیگر اقشار اجتماعی این بار مطالبه ای از رژیم ندارند چرا که از کُلیت، تمامیت و موجودیت آن عبور کرده اند.

 

لازم است از منظر جامعه شناسی افراد و گروه هائی که آغازگر این جنبش بوده اند مورد بررسی قرار گیرند، این افراد و گروه ها را می توان به سه بخش تقسیم کرد:

 

1.     نسل جوان و آینده ساز ایران، و یا جان بر کف ها که ملموس ترین ها هستند و برای رسیدن به خواست و شعار «زن - زندگی، آزادی» بزرگترین سرمایه زندگی خود یعنی جانشان را بر کف دستانشان قرار دادند و به میدان آمدند.

2.     گروه دوم، مردمی که اگرچه بی تفاوت نیستند ولی به دلایل زیاد از جمله فقر و گرسنگی و بیکاریِ حاکم و از دیگر سو به دلیل تجربه هائی که در این سال ها داشته اند نگران وضعیت امروز خود و فردای فرزندانشان می باشند و در انتظار واقعیت ها و برنامه های ملموسی هستند تا به کسانی که خواهان سرنگونی این رژیم هستند به پیوندند.

3.     گروه سوم فرصت طلبان و دانه چینانی هستند که در داخل و بیشتر در خارج از کشور در انتظار اینکه این جنبش به پیروزی برسد، این رژیم سرنگون گردد و آنها با یک هواپیمای اختصاصی به ایران برگردند و برایشان فرش قرمزی پهن کنند تا آنها بر اسب قدرت سوار شده و چرخه استبداد را دوباره فعال کنند.

 

با همین انگیزه است که گروه سوم برای دست یابی به اهداف خود تا رسیدن به عُمق دیدگاه هایشان بدون در نظر گرفتن هزینه با ایجاد «تفرقه» تلاش بر مانع تراشی در راه جنبشی متحد که خواست اکثریت قریب به اتفاق مردم است می کنند و خواسته و یا ناخواسته اهداف حکومت اسلامی را تامین میکنند که همان تفرقه و توقف پیشرفت انقلاب مردم است.

 

یکی از همین موارد ایجاد اختلاف و تفرقه در میان مردمی است که در چند ماه گذشته با گذشتن از جانشان که بزرگترین سرمایه زندگی شان است ایستاده اند و می خواهند ایران رو پس بگیرند و در کشور و مملکت خودشان که خانه خودشان است زندگی کنند و به همین دلیل است که شعار پُر محتوای «زن زندگی آزادی» را برگزیده اند و این خواست و آرزوی داشتن زندگی، احترام به شخصیت زن و رسیدن به آزادی و برابری را در چشم انداز خود دارند.

 

هدف این نوشتار بیشتر از گروهای دیگر بر گروه سوم استوار است و بر محور این گروه شکل می گیرد که با امکانات گسترده مالی و مهمتر رسانه ای و با توجه به نگرانی های مردم در داخل کشور دست به اقداماتی می زنند که بسیار ناپخته و نسنجیده و عاری از حداقل های فهم سیاسی است.

 

شعار «زن زندگی آزادی» شعاری بود که تا چند هفته پیش با قدرت حرکت می کرد و توانست جامعه بین المللی را همراه و همصدا با خواست مردم ایران کند و دستاوردهای چشمگیر و باارزشی هم در دورانی کوتاه بدنبال داشت، و تمامی مردم حتا آنهایی که دل نگران و گاه بی تفاوت بودند را هم شامل می شد و می توانست مردم را در سرنگونی این حکومت سیاه و ننگین همراه و متحد نماید.

 

موفقیت روزافزون انقلاب «زن زندگی آزادی» که بیشتر از هر چیز دیگری دل نگرانی حامیان حکومت را فراهم آورده بود، به باور من باعث شد تا «من وکالت می دهم» مطرح شود، آگاه به این که با تفرقه ای که بوجود می آورد می تواند به حرکت انقلاب ژینا لطمه بزند که همینطور هم شد.

 

ناگفته نماند که با احترام تمام برای پادشاهی خواهان و سلطنت طلبان واقعی که من آنها را از گروه های هتاک جدا می دانم و باور دارم که ادبیات استفاده شد پشتشان را می لرزاند، طرفداران حکومت با هزینه های بسیار و در اختیار داشتن رسانه های پُر قدرت «من وکالت می دهم» را در جامعه مطرح کردند که صفوف به هم پیوسته مردم را متلاشی و جمهوری اسلامی را برنده اعلام کنند آکاه به اینکه این حرکت تازه برای مردم سوالاتی پیش خواهد آورد هر آن کسی را که سوالی برایش مطرح شده بود و یا رای به «وکالت» نداده بود مورد رذیلانه ترین توهین ها و اتهامات قرار دادند و به فرد و گروهی که «وکالت» نداده بود وصله ای و اتهامی چسباندند: 

 

  • گروه جمهوریخواهان - چون برای دادن وکالت به «شاهزاده»، طلبِ ساز و کار و اهداف این وکالت بودند به خائن به مملکت و ۲۵۰۰ ساله پادشاهی شدند، غافل از اینکه فراموش کرده بودند که شاهزاده رضا پهلوی در اسفند ۱۳۹۹ اعلام کردند که نظام جمهوری را بر نظام سلطنت موروثی ترجیح می دهند.

 

  • گروه بعدی «تجزیه طلبانی» چون کُرد و بلوچ و ترک و عرب و ترکمن و…، بودند و غافل از اینکه آنها نه به دنبال تجزیه کشور که حداقل خواست ها و شعارهایشان در این چند ماه گذشته مبین این مهم بود که با وجود تعداد بسیار قربانی در شهرهای متعدد کردستان بازهم شعار می دادند «زاهدان، کردستان پیوندتان مبارک» و در بلوچستان هم که بیشترین کشته و اعدامی و زندانی و ناپدید شده را داشته است شعارشان این بوده است که «ایران خیالت راحت، بلوچستانِ با غیرت پُشتت را خالی نخواهد کرد».

 

  • مهمتر اینکه فراموش کردند که آغازگر این جنبش و انقلاب، مرگ تلخ مهسا - ژینا - دختر کردستان بود که دختر ایران و در نهایت دختر جهان و افتخار آفرین آزادی و برابری لقب گرفت.

 

  • گروه بعدی «مصدقی» و «بختیار»ی و طرفدارانشان را وطن فروش و خائن و بی پرنسیپ خطاب کردند و هر آنچه را که در ذهن می گُنجد بر آن بیفزایید چرا که آنها هم سوال داشتند که این وکالت برای چیست؟

 

  • گروه بعدی چپ ها و مارکسیست ها بودند که آنها را نیز وطن فروش و نماینده تحقیر ملی نام نهادند، موش صحرائی خطابشان کردند، به اتحاد نامقدس و شوم صدایشان کردند و پا را فراتر گذاشتند و کشتار سینما رکس آبادان را هم کار آنها دانستند.

 

  • کُل اپوزیسیون در تمامی تفکرات و خواست هایش و در گونه های متعدد و متفاوت آن را پیرمردهای غُرغُرو،کچل، شارلاتان، ۵۷ ها، ارازل و اوباش نام نهادند که از قبیله یاجوج و معجوج، نماینده حقارت و تحقیر ملی، بی پرنسیپ، جنایتکار، ورشکسته سیاسی، سن بالا و در نهایت غیر ایرانی و خائن به مملکت هستند، آنها میخواهند جمهوری اسلامی و خامنه ای را نگه دارند.

 

  • تمامی دیگر کسانی را هم که به هر دلیلی وکالت نداده بودند را هم دارای ژن خیانت نام گذاشتند و به عنوان ورشکسته و بیمار صدا کردند.

 

  • اما بیشترین هتک حرمت ها نصیب پنجاه و هفتی ها شد که اوباش و عامل بیگانه نام نهاده شدند. غافل از اینکه در سال ۱۳۵۷ محمد رضا شاهی هم وجود داشت که گفت صدای انقلاب را شنیده است و تعهد داد که گذشته ها را جبران کند. ولی مسئولیت خود را نشناخت، ایران را تنها گذاشت و با دیدن عقربه ساعت هایزر کشور را ترک کرد - او هم پنجاه و هفتی بود.

 

ولی من در اینجا نمی خواهم به قضاوت ارزشی بپردازم و بدون تردید با همان باور راسخ به انصاف سیاسی - اجتماعی که در کتاب خود تحت همین عنوان در پاییز ۱۳۹۰ نوشته و بدان اشاره کرده ام، هم رضاشاه و هم محمد رضاشاه به رغم روش حکومت دیکتاتوری خود با تلاش بسیار ایران را از دوران قبیله ای به دوران مُدرن رهنمون ساختند، عاشق ایران بودند و وطن پرستی در وجودشان بود.

 

امروز ما کجا هستیم؟ بیائیم و با هم یک بار دیگر الفبای دموکراسی را مرور کنیم، در ادبیات سیاسی ما و از زمانی که واژه دموکراسی به این ادبیات وارد شده است رعایت حقوق اقلیت هم مطرح بوده و بر آن تاکید شده است. بحثی که امروز با هشتگ « وکالت می دهم » شکل پیدا کرده است متاسفانه و بطور صد در صد در مقابل رعایت حقوق اقلیت قرار دارد چرا که از سوئی این ادعا وجود دارد که «ما ۹۹.۵ درصد هستیم و مخالفین این پروژه وکالت، کمتر از ۵/. » و این کمتر از نیم درصدی ها تجزیه طلب، خائن و وطن فروش و مصدقی و چپ و ۵۷ ی هستند. فکر می کنم که اگر همین مدعیان الان در ایران و در حکومت بودند می گفتند اگر وکالت نمی دهید ایرانی نیستید و«پاسپورت» بگیرید و بروید!

 

مطلب و نوشته طولانی شد و همچنان نکات ناگفته بسیاری وجود دارد ولی آیا برای شمای خواننده روشن شده است که شرکت کنندگان کنفرانس خائنین به کشور که عنوان این نوشته است چه کسانی خواهند بود؟

 

اما نتیجه هشتگ « وکالت می دهم » چه شد، همان شد که جمهوری اسلامی می خواست و در تمامی ۴۴ سال گذشته هم آن را در اتاق فکر خود تمرین و در میان ما آزموده بود بازهم تکرار شد.

 

ولی نتیجه این تفرقه اندازی از سوی رژیم و با چهره شاهزاده رضا پهلوی این بار نتیجه معکوس خواهد داشت چرا که زنان و جوانان و مردم ایرانِ امروز و بر خلاف دوران سیاه گذشتهِ خود، خود را یافته اند و مانند فرانسوی ها و انقلابشان زمانیکه توانائی، شایستگی و هویت خود را باز یافتند دیگر هیچ قدرتی جلودارشان نبود، پیروزی را در آغوش گرفتند و امروز پیروان «زن زندگی آزادی» در آن مرحله بسیار حساس قرار دارند.

 

 نکته ای را هم ناگفته نگذارم و البته آنهائیکه مرا می شناسند بیشتر می دانند که من برای تمامی افکار و عقاید احترام قائل هستم ولی در رابطه با ادبیاتی که از سوی طرفداران شاهزاده و کسانی که «وکالت می دهند» اتفاق افتاد همانطور که پیشتر هم گفتم باورم بر این است که پیروان سلطنت و پادشاهی با آگاهی به این ادبیات تفرقه انگیز پُشتشان خواهد لرزید. 

 

 این جنبش منتهی به انقلاب، سرنگونی تمامیتِ جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است و تا پاک شدن نحوست این حکومت سیاه و جهنمی از پای نخواهد نشست.

 

 زنده باد زن، زنده باد زندگی و زنده باد آزادی  که شعار باز پس گیری و ساختن ایران و برای ایرانیان است.

 

یادمان باشد که ایران فرزندانش را صدا کرده است.

 

 

حسین لاجوردی

پاریس – ۱۴ بهمن ۱۴۰۱

۳ فوریه ۲۰۲۳